Sunday, September 28, 2008

When I look at the mirror

به پیشانی نوشت اعتقاد نداشت. دست و پایش را بستند. زمینش زدند و با خنجر روی پیشانی اش، یک "ب" کندند. رهایش کردند. "بابا"یش خواندند و "بزرگ" و "مرد". خودش اما پا شد، لباسش را تکاند، "بازیگری" را برگزید و تا بود، به زندگی، می گفت پانتومیم.


 


 پ.ن.


پیشانی نوشت ها را شاید توی Deathnote ادامه دادم.

Wednesday, September 24, 2008

A world without Lemon

دلم نمی آید، ولی...


 به پیشانی نوشت اعتقاد داشت. ولی آنقدر از خارجه رفتن با شوهرش Surprised شده بود که خیلی چیزها را فراموش کند. فالگیر قصه ما از خیلی وقت پیش خطوط پر پیچ و خمی را در پیشانیش می خواند. برایش غصه اش می گرفت و Sadjad می شد. بعدها که سوادش بالا رفت، فهمید آن خطوط S بوده و خبری از مار و اژدها نیست. تازه می فهمید راز Sms های بی جواب مانده اش را؛ هر چند هنوز Secret ماندن قضیه برایش نامفهوم بود.


.


نمی دانم!! ولی به نظرم Spouse گرفتن این همه ذوق زدگی ندارد عزیز دلم.


 


 پ.ن.


با الهام از پیشانی نوشت های لیموبانو، وقتی در اتاقک فلزی می نویسد.


 

Saturday, September 20, 2008

Fast Downward

پ.ن. (این یعنی پیش نوشت):


توضیح پست قبل را در کامنت آخر همان پست ببینید.


  


I have a dream that no one else could have


من رویایی دارم که هیچ کس دیگری نمی تواند داشته باشد


And threw away everything I didn’t need


و هر چیزی را که نیاز ندارم دور انداخته ام


Thoughts that I can’t surrender dwell in my chest


عقایدی را که نمی توانم دور بریزم در سینه من مانده است.


Even if I’m still in the rift between reality and ideals


حتی اگر من هنوز در شکاف بین واقعیت و آرزو مانده باشم


And my feet are bound by shackles of sacrifice


و پاهای من با زنجیر اسارت بسته شده باشند


My overflowing impulses aren’t fully repressed


انگیزه های طغیانگر من هنوز کاملا سرکوب نشده اند


Because I have a heart that yearns powerfully


چون من قلبی سرشار از آرزو دارم.


“Lies” “fears” “facades” “grief”


دروغها، ترس ها، نشانه ها(نماد ها)، اندوه ها!!


I won’t be weak enough


من آنقدر ضعیف نخواهم شد


To be apprehended by the various negative things


که با حوادث ناگوار هراسان شوم


I’m a trickster who doesn’t know loneliness


من شیادی هستم که تنهایی را نمی شناسم


 


 


تیتراژ پایانی DEATHNOTE (اصل آهنگ ژاپنی است).

Monday, September 15, 2008

The way I'd be satisfied

توی چشم هایش نگاه کرد، توی موهایش دست کشید:"آخه عزیزم!! کسی نمی ره با یکی دوست شه که نه کک مک داره، نه پدر و مادر".


لرزید و گفت:"اون فقط چشاش سبزه مامان"!!


 .


 .


پ.ن.


این روزها به شدت با جیمی- دوست پسر رامونا- همذات پنداری می کنم. فقط آن شمشیر سامورایی اش را کم دارم. "عمو ویگیلی در کانه تی کت" سلینجر را نخوانده از دنیا نروید.


وقتی یک پست به دل می نشیند

Sunday, September 7, 2008

چهار سوالی

 


... و تو (هنوز هم) بهترين گزينه براي عاشق بودني.


 



  • اين "تو"‌كيست؟؟
  • "عاشق بودن" چيست؟؟
  • ساير گزينه ها كدامند؟؟
  • هيچكدام!!

 


 


پ.ن.


اين را خيلي وقت پيش برايت آماده كرده ام، (البته به جز داخل پرانتزها).


Saturday, September 6, 2008

assertion

 


توقع بيجا، مانع شعف است.


 


پ.ن.


پست قبلی هم چنان به قوت خود باقیست.


ngl 'vtji!!!!

Thursday, September 4, 2008

Discovery

 

فکر کنم فهمیدم مشکلم چیه.


.


من مسائل ریز رو بزرگ می کنم.


حرفهای اصلی رو هم خیلی ریز می گم (واسه این مورد هم نمونه ای دارم که تو یادت نیست)


.


.


ریز می بینمت رفیق!!