Monday, February 20, 2012

the width of my dreams

خیالت از خودت تُپل تره.


Sunday, February 12, 2012

شروعی دوباره آیا؟

Go
Daddy

بالاخره کار خودش را کرد. آن قدر روزی سه  تا ایمیل فرستاد که این دامینت از دست برفت که
واقعن حس کردم دامنم است که از کف می رود. 70 دلار و بنگ!! یک سال دیگر لااقل می
ماند.



راستش
خودم هم دلم برایش تنگ شده است. حتی برای آدمی که آنجا می نوشت. کم پیدا می شود
بخش هایی از گذشتۀ آدم که طرف خودش از آن خوشش بیاید و این وبلاگ، از آن
"کم" های من است.



همه
چیز از بیست و پنجم بهمن پارسال شروع شد. وقتی آن متن کذایی را توی دث نوت گذاشتم
و بعدش بنگ!! کلا روزنوشته هایم از دست پرید. توذوقیِ شدیدی بود. محکم. دنده هایم
شکست. اینجا را خریدم و سعی کردم دوستش داشته باشم. اما این واقعیت مزخرف که از
ایران به جز با وی پی ان نمی شود دیدش، دنده های سمت دیگرم را نشانه گرفت، و چیزی
که این وسط برایم نماند، ذوق بود. و کم کم به بن بست رسید.



از نقش
ایمیل های
Go Daddy  و اصرارهای فراوان دوستان دیده و نادیده بگذریم،
نمی شود از ترکیب جادویی سلینجر-ناظری گذشت که وقتی دیدند که آنقدر سخت جان شده ام
که تکی از پسم برنمی آیند، امروز و امشب، دست در دست هم، با دو سلاح مخرب شان،
"فرانی و زویی" و "ساقی نامه 1 و 2" سرم ریختند و من را حسابی
ساختند. دیوید جروم حتی تیرهای سقفش را برایم تیز کرده که الان کنار تختم پخش و
پلا هستند.



نمی
دانم. علنی کردن خودم کار عاقلانه ایست یا نه. اما امشب حکایت ما، حکایت عقل نیست.