Thursday, April 24, 2008

The Colour of Paradise



تمام شب را با يك زن سرخ پوست سر مي كردم.


 


 



  1. سرخ سرخ نبود. چيزي بين سرخ و زرد. شايد يراي خودشان سبزه به حساب مي آمد. هم رنگ تعليق. خماري. جذبه اي داشت، آن چنان كه آدم حس مي كرد دارد از پايين نگاهش مي كند. عظمت نبود كه مجبورِ به تعظيم شوي. جذَبه بود. مي كشيدت داخل. حلت مي كرد و مي بردت به جايي كه ... جايي كه ... حس خوبي داشت.
  2. بر خلاف همه فقط يك طرف صورتش را رنگ كرده بود. خطي بود سياه. شكسته. انگار اين خط را فقط براي او ساخته اند. كشيده اند. شايد هم فقط مي توانست كار خودش باشد. شكستگي خط، روي گونه حالتي ماندگار به صورتش مي داد. مثل چاله اي كه با لبخند روي صورت كسي بنشيند. خطِ شكسته به تو لبخند مي زد. دعوتت مي كرد كنارش بنشيني و نگاهش كني.
  3. زبان هم را نمي فهميديم. اما نگاه هم را چرا. عمقي داشت حرف هاي نگاهش كه نمي فهميدم. و من... شيطنت دروغهايم، تنها عُرضه ام بود براي عَرضه ... مي خنديد به دروغهاي نگاهم. چشم هاي آبي اش- كه در آن جهنم صورت، عجيب آرام بود- با خنده اش تنگ مي شد ... مي رفت و تكه اي از چوب مقدس را آتش مي زد. دودش را به چشم هايم فوت مي كرد و قاه قاه مي خنديد.
  4. آتش روشن مي كردند. آواز مي خواندند. تبر دستشان مي گرفتند و نيزه. مي رقصيدند. نمي رقصيد ... دهل مي زد. و صداي دهلش را از نزديك گوش مي دادم. مغز سرم يخ مي كرد. مي لرزيدم. بند بند وجودم مي لرزيد از سرماي دهلش... مي جنبيد... اوج مي گرفت و با دست او روي دهل فرود مي آمد.
  5. تنش بوي عجيبي داشت. بوي عرق بود و آتش آن چوب مقدس... بوي رهايي كه اسيرت مي كرد. بي وزني سنگين. مي توانستي خودت را راحت رويش رها كني ... تا اين موج هر جا مي خواهد تو را ببرد.
  6. صبح، روي تختم بودم. تنم بوي عرق مي داد و آتش آن چوب مقدس. سرم سنگين شده بود و پاهايم بي حس. جلوي آينه رفتم. رد بالش روي صورتم مانده بود... شكسته... و توي چشم هاي پف كرده ام – كه در آن بهت صورت، عجيب مي درخشيد- زني سرخ پوست ... تبر به دست...مي خنديد.

 

30 comments:

همه چیز!!!..... said...

سلام دوست عزیز
مطالب جالبی نوشتی
دوست من قالب وبلاگت فوق العاده زیباست
خوشحال میشم به من سر بزنی

مهدی صالح پور said...

خوب شد این 1367 اول نشد!
دلم راحت شد!(خنک سابق)

پدرخوانده said...

استغفرالله !
از اون کلاسای ..... میری که از این چیزا مینویسی
قباحت داره !
وا اسلاما

Gia said...

سلام
اپ کردم


GIA

مهرداد (عصیان در 12 شب ) said...

ما که مچتو نمیگیریم
!

زني از سرزمين آفتاب راه راه said...

كاش اين تكنولوژيه نبود .. اون وقت ما هم آتيش روشن مي كرديم و ميشستيم دورش

شايد اون وقت ديگه اينجا اين همه سرد نبود !

زوزه said...

خوش به حالت منم می خوام
ولی خب تو که دروغ می گی!

هلیا...!«موج سبز0110» said...

رفیق.!
آپ کردم.!! بدک نیست.!
اگه دوست داشتی بیا.!




.




خوشحال میشم.!

پازل... said...

دروغ؟!
دروغت هم بوی آتش چوب مقدس می داد...

با بعضی دروغ ها می شه سال ها زندگی کرد... زندگی.... زندگی...

نجمه said...

سلام سم.
حال شما خوبه؟!
شما هم افتادین تو خط مطالب مشکل دار؟!
وقتی فیلتر شدین میام بهتون میگم!!
اصلا شما رو چه به ساکنین بومی قاره ممنوعه؟!

همکنون... said...

چه خوب که هنوز میخندید!البته میدوونم که دروغ میگی
منم آپم
همکنون...

ويارهاي پسري آبستن said...

7.تمام عمر را يك زن سرخ پوست شدم

lvl.l3 said...

چه وصف زیبایی.
با تبادل لینک چگونه ای؟
یا علی

عباس said...

به منم سر بزن
باحال

ابو حلیم حلماژی said...

بیزار گردند از شهی شاهان اگر عاشق شوند

..... H e said...

سلام خیلی خوب بود

ممنون همینی که هس..... هه

بازم میآی؟

جوجه اردک زشت said...

فوق العاده بود

کیشوند said...

i calling you از گروه outlandish

حجی جون سلام
تو دست بردار نیستی انگار

Emily !!! said...

چشم هاي آبي اش- كه در آن جهنم صورت، عجيب آرام بود- ...
سرخپوستان هیچ وقت چشمان آبی ندارند !!!

Emily !!! said...

من اخرشو خوب نفهمیدم ... مثه اینکه باید با دقت بیشتری بخونم ... !!!
صب کن یه دف دیگه !!!

دخترای کوچه پشتی said...

سلام
ما ازکوچه پشتی میایم
این آخرش چرا اینجری شد
یکم ترسناک شد

ممنون از شما
نطرتو راجبه لینک چیه؟
(دخترای کوچه پشتی)

نازنین said...

خیلی خوب بود...عالی...محشر...فوق العاده!

مینایی از جنس مینا said...

--------------
هنوز اغاز نکردی؟ انسان عاشق متولد میشه سم جون.

همکنون... said...

اگر خدا وجود نداشته باشد هر کاری آزاد است

داستایفسکی

آپم
همکنون...

عطیه و شرکا said...

سلام
قشنگ بود.. مرسي

شادی said...

عالی بود....

نجمه said...

سلام سم كم‌پيدا!!
هنوز با اين خانم سرخپوست سرگرمين؟!

نیوشا said...

منم که مچتو نگرفتم

ابوالفضل ناظمی said...

سلام عجب پست باخالي بود اون نشستت با اون زن سرخ پوست. حظ وافر برديم. ببخشيد كه يه چند روزي نبودم.

محمد امین چیت گران said...

سلام
من به روزم
تو را من چشم در راهم