Sunday, August 24, 2008

In the name of LOVE

برای خانم "نَر" و آقای "مُخ"، که می خواهند لنگهء هم باشند


این را می خواستم "مکتوب" بهِتان بدهم.


 


سلام


از آنجایی که به طرز کاملاً غریزی با شما قهرم، رویم را از ورقه بر می گردانم. پس:


اگر لبخند زدی بر خط زشتم........ رویم آن وَر بود و قاطی نوشتم


این روزها دارند پیاده روهای تهران را تعمیر می کنند. برای اینکه کفش های مردم خراب نشود. حتی شنیده ام قرار است آن وسط گل و چمن هم بکارند. برای اینکه می گویند چیز خوبی است. راستش خیلی وقت ها دوست داشتم دوربینی، چیزی داشتم تا از این همه "عبور"، روی سنگفرش پیاده رو ها فیلم بگیرم. از رنگ های خاک گرفته. از هجوم Zara و Reebok در الهیه و سعادت آباد تا استیصال دهن باز کرده یک دمپایی در راه آهن. از شلنگ تخته انداختن یک کتانی تنها روی امتداد جدول کشی. مطمئن هستم اگر می شد، دوربینم از کفش های بدون بند خوشش نمی آمد که نمی شد به هم گره شان بزنی، و از صندل که عریانی نامأنوسِ پا را تبلیغ می کرد و مصداق تبرج بود. خیلی هم با آن کفش های عصا قورت داده و دراز که کت و شلوار سیاه پوشیده اند حال نمی کرد. اینها خیلی می ترسند نوکشان به سنگی چیزی بخورد و دماغشان کج شود. اسپُرت را عشق است که خودش را راحت وِل می کرد روی سنگفرش پیاده رو و حتی می توانست از جلوی ترافیک خیابان قِسِر در برود. البته آن هم مثل بقیه از آب می ترسید و این را نمی فهمم چرا!! بگذریم!!!


دنیای "کفش ها" دنیای جالبی است. کفش ها خیلی کم سرشاخ می شوند (چه با خودشان، چه با بقیه). اگر بخواهند به هم وُول بخورند، صاحبشان کله پا می شود و مضحکه عام و خاص. همیشه "با هم"اند. به جز بعضی از این مهمانی های سنتی که زن و مرد را از هم جدا می کنند!! (آدم وقتی بیرون می آید باید نیم ساعت دنبال "لنگه کفش"ش بگردد). البته من فلسفه جا کفشی را هم نفهمیدم که چرا بعضی بالا می نشینند و بعضی ها پایین. خب مثل آدم همه دور هم بنشینند دیگر!! البته چیزهای دیگری هم هست که نمی دانم. مثلاً چرا کفش ها چرا فقط وقتی بیرون می روند این همه خوشان را واکس و اسپری می زنند (کفش ها ضد آفتاب استفاده نمی کنند، آن پایین همیشه سایه است)، مگر ما توی خانه هم آدم -ببخشید!!- کفش نیستیم؟؟!! یا اصلاً چرا خیلی از این "بچه کفش" ها چسبی هستند و بند ندارند...


اما خودمانیم!! خوبی های دنیای کفش ها بیشتر از دنیای آدم هاست. کفش ها بدون هم جایی نمی روند. یک کفش، لنگه اش را، حتی اگر هزار بار زیر دست دکتر کفاش (مهندس کفاشیان نه!! دکتر کفاش!!) برود را تنها نمی گذارد. اصلاً اگر خدای ناکرده، زبانم لال یکی شان چیزیَش بشود آن یکی هم دِق می کند و می میرد. هرچند نمی دانم این مرگ انتخابی ست یا انتصابی از دنیای آدم ها. اصلاً این آدم ها در دنیای کفش ها موجودات منفور و مزخرفی هستند. از کفش ها فقط راحتی را می خواهند. (گور بابایت!! مگر نمی شد با همین کوه رفت؟؟ کفش کوه دیگر چه صیغه ای است؟؟ آدم قیافه شان را که می بیند یاد تانک زره پوش می افتد!!).


.


.


اما من نمی خواهم این قدر بد باشم. من خیلی وقت ها کفش هایم را می گذارم روی بالکن تا هوای مَلَس شهریور را بو کنند. دوست دارم با پای پَتی!! فوتبال بازی کنم و کفش هایم از روی نیمکت برایم هورا بکشند... من می فهمم کفش هایم از من خسته می شوند. برای همین می خواهم "جُفت" شان کنم، ببوسمشان و ... .


 


پ.ن.


1. همه می توانند این را بخوانند. حتی اگر "مُخ"شان نکِشد!


2. یادم هست "لنگه کفش" تکیه کلامت بود....... لنگه کفشت مبارک!!


3. کامنت آخری پست قبل را ببینید!




 


اینها کفش های من هستند.


در خنکای یک صبح شهریوری


.


می بینید که بند یکی شان پاره شده و کوتاه تر از آن یکی است.


 


My Daily DEATHnotes

43 comments:

صاحب خانه (سم) said...

نمی دانم این بلاگفا چه مرگش شده
فونت را کوچک می زند!!

فروغ said...

نه خب، جالب بود، فک نمی کردم آدم بتونه راجع به کفش اینهمه فلسفه بافی بکنه، آفرین پسرم

تخته پاک کن .. said...

باران که می بارد .. کفش هایم را پا می کنم و می دوم وسط پیاده رو .. چه عشقی می کنند، با این هوای دو نفره .. همان جا کفش هایم را از پا در میاورم .. پای برهنه راه رفته را بر می گردم .. می گذارم از هوای دو نفره شان لذت ببرن ..

قلم فرانسه said...

می گن کفش نشونه ی شخصیته! قدیما فکر می کردم بلیط نشونه ی شخصیته!!!
عجبا. . . عجبا!!!

کاغذ کاربن said...

یک بار هم یک اصفهانی تابلو "کفش پارس" را می بینه و فکر می کنه کف کفش های این فروشگاه پاره است.
بی مزه بود نه! در عوض این پستت خیلی بامزه بود!

کاغذ کاربن said...

خواندن این لینک را بهت پیشنهاد می دم!
http://greenebtekar.persianblog.ir/post/215

رها said...

سلام
فکر نمی کردم کفشها هم این همه دنیا داشته باشند
جاری باشید

سیب زمینی said...

...
من مخم نمی کشه ...خوندم...
الان چی باید بگم..
در ضمن کامنت آخر پوست قبل و هم خوندم...افاقه نکرد ..
می گی چیکار کونم الان ؟
چه خاکی بریزم سرم ؟!

پویان حقدوست said...

دوست من حسرت دوربین را نخور! شما چشم هایی داری که غبار از رنگهای خاک گرفته می زداید...

استفاده کردم

مرسی...

دختر کوچولو said...

من الآن پرم از حس کنجکاوی
هیچ جوره نمیشه بگی یاد کی میندازمت؟!
خواهشا بگو!

parvaz said...

کاشکی بعضی از ادم ها لیاقت اینو داشتن که بهشون گفت کفش صفت حیف که .....

parvaz said...

وقتی تو خیابون راه میرم معمولا به کفش ها نگاه میکنم

بعضی وقتها دلم میخواد ........

شاباجی خانم. said...

درود بر شهردار و درود بر کفشهای بی با که حه دلخوش هورا میکشند-.

مهدی صالح پور said...

2رود...
خوبی؟
اونقد کفش کفش کردی آدم حرف زدن عادی اش هم قاطی میکنه و هی کفش کفش میکنه!
کوتاه و بلند بودن بند کفش هایت هم بسیار جای بسی خوشحالی است... نشاندهنده ی دوری از مال دنیا و اینهاست!!!
...
مطلب پایین رو هم دارم میرم بخونم... بهش می خوره خفن باشه! اولش که واسه آیات شیطانی بود

مهدی صالح پور said...

الان که بیبشتر دقت کردم دیدم نه! از آیات شیطانی نبود!!! شرمنده!

مهدی صالح پور said...

یه کم که بیشترتر خوندم دیدم خفن تر از اینم جرف هاست... کامنتم رو همونجا می نویسم... فقط امیدوارم کامنت آخری که نوشتی رو یکی مونده به آخر نکنه!

مهدی صالح پور said...

کامنت رو اونجا ننوشتم...
دیدم کامنت آخری توصیه شده اش میشه یکی مونده به آخر...
...
خیلی خیلی مشتاق شدم کتاب آسمانی فوق الذکر رو بخونم... متن عجیب و جالبی داشت... هم عرفانی و هم...

SinGle-PlaYeR said...

کامنت آخریه پسته قبل ؟! سخت شد ! نمی کشم !!

سایفو said...

از این پست یه چیز فهمیدم:
کفش بودن بهتر از آدم بودنه!!!!!!!!!!!!
.
.
.
راستی شاید بشه کفشارو دور هم چید....ولی آدما رو نه...همیشه بالا و پایین داره جا کفشی این دنیا....................................

عصیان said...

همه می توانند این را بخوانند. حتی اگر "مُخ"شان نکِشد
+ خدا را شکر !

راه من... said...

خیلی جالبه!

اینکه فکر می کردم فقط خودم هستم که اینقدر به دنیای کفش ها دقت می کنم!

خیلی وقتها فکر میکنم که بایستی از چشمانِ دروغگویِ آدمها به جای دیگری پناه برد!

اصلا هم خنده نداره! آره دنیای ِ کفشها خیلی جالبه!

نشانه های شخصیتی ِ آدمها از نوع و رنگ ، مدل و طرح و... و حتی نحوه نگهداری از کفشاشون معلومه!


جالب بود...



کامنت! said...

shoma dar "giir" bazare ma sherkat kardid mitonid bebinid!

بهار.. said...

سلام
چطوورییی
می بینم که گیر دادی به لنگه کفش... ببینم جدیدا نوشته هات خیلی فلسفی شده ها
ایشالا که خدا به کفشت عمری بس طولانی بدهد که زیر دست این جراح ها نرود الهی امین
آخ آخ از این پیاده رو ها گفتی داغ دلم تازه شد همش می کنن پر می کنن کار ما هم شده خاک این خیابونا رو خوردن

خب دیگه چه خبر
خوش باشی
فعلن
بای

اینموریکس said...

سلام...متن خیلی جالبی بود...چه فکر جالبی کرده بودیراستی کفشهای من فکر کنم همه فن حریف هستند چون همه جا میبرمشون...البته بخاطر مصدومیت پام یکیشون الان مدتها بود که استراحت میکرد...

تاکسی said...

معمولاً برخوردی ندارن، با اینکه به هم خیلی نزدیکن، برا همینه که وقتی درشون میارم، میندازمشون رو هم دیگه، به هر حال...

لیلا said...

1- هنوز متنت رو میبرم تو ورد
2-فکر کنی کفشهای عاشق هم میشند؟
3- اگر میشند عاشق چه جور کفشی؟
4- من مخم نمیکشه گفتم که تو ترکه!!!

لیلا said...

راستی منظورت از کامنت آخری که همون حرف خودت بود؟

مسیح بر کوه زیتون said...

آره راست میگیا تا حالا به این قضیه فکر نکرده بودم حالا گفتی جا کفشی ما که تقسیم بندیه جاکفشیمون این طوریه که بالایی "پدر زیرش(که البته این کلمه ایهام داره) مادر- وسطش برادر- بعدش من- آخری هم خواهر
یعنی کاملا" به ترتیب سن

لاله said...

خوش به حال کفش ها که میدونن اگه به همدیگه گره بخورند، دیگه نمی تونن راه برن!
خوش به حال کفش ها که می دونن فقط خودشون لنگه ی جفتشون میشن!
خوش به حال کفش ها که گاهی می تونن روی سیم های برق وسط کوچه تاب بخورند!
و خوش به حال من که یه جفت کفش راحت دارم!

آزاده said...

کفشهای شما نشانه شخصیت شماست. تروخدا سالی یه بار واکس بزندیشون، ولی فقط به کفش چرمی، کفش ورزشی واکس نمی خواد جانم! یه دستمال هم بکشی تمیز می شه.
راستی فکر کرده ای چقدر جالب می شه اگه یه کفش ورزشی و یه کفش چرمی نوک تیز عاشق هم بشن؟

لاله said...

خوش به حال کفش ها که حتی وقتی هم که قهر می کنن، پشت به هم نمی کنن!
برگرد این وری ببینیمت، سم!

صالح...... said...

شفقت..
از تازه ترین کاریکاتورهایم...
http://abukoorosh.blogfa.com/

احمدرضا توسلی said...

سلام...

خیلی جالب بود.... عین احساس.... عین طنز... عین انتقاد.... عین عشق!

اما کفشهای تو نوک ها نزدیک همی دارند... خوبه...

همین.

اتاق تمام فلزی said...

کفش ها را جفتشان را بکنی دقیقا یعنی چه؟!

wHistLer said...

یاد یکی از انشاهای دبیرستان خودم افتادم که از زبون دستمال کاغذی نوشته بودم!!
البته این خیلی عاشقانه تر بود!!

wHistLer said...

می خواستیم واسه پست قبلیم کامنت بذاریم که بسته بود!!

خودم said...

جالب نوشتی... به قول تو اسپرتو عشقه

نجمه said...

سلام سم.
واقعا اين كفش‌هاي شماست؟!
چه كفشاي زشتي دارين!!
يه چيز جالب بگم؟!
ما اينجايي كه بوديم با بحرام دمپايي رو برو بوديم.در 99.99%نميشد يك جفت دمپايي جفت پيدا كرد.
هميشه بايد لنگه به لنگه ميپوشيديم و ميدويديم.
گاهي جلوي در اتاقي كه حداقل 6نفر آدم توش بود حتي يه لنگ دمپايي هم نبود؛گاهي هم دم در اتاقي كه هيچ كس توش نبود،حداقل 5جفت دمپايي پارك شده بود!!
.
.
.
نتيجه اخلاقي عرفاني فلسفي اين ماجرا:نوشته شما هميشه درست نيست!دمپايي ها هم گاهي دلشان جدايي ميخواد!!!

پپلینو said...

قول می دهیم به خودمان از این به بعد بیشتر به کفش هایمان مهربانی کنیم.

نازنین said...

دوس داشتم این پستو...انقد ولی دیره مغزم کششه کامنت سازی نداره...یه بار دیگه ام اومده بودم خونده بودم در همین حالت...حالا ایشالا یه دفه تو روز میام که مغزم بیدار باشه!!!

دختر مقنعه آبی said...

بهترین جفت های عالمیان
کفش های آدمیان
یاحق

مرجان said...

تبریک

صاحب خانه (سم) said...

روی خیلی از آدم ها می شود برای "گذر کردن" حساب کرد.
روی خیلی های دیگر نه!!
.
تو باش!!