Monday, September 15, 2008

The way I'd be satisfied

توی چشم هایش نگاه کرد، توی موهایش دست کشید:"آخه عزیزم!! کسی نمی ره با یکی دوست شه که نه کک مک داره، نه پدر و مادر".


لرزید و گفت:"اون فقط چشاش سبزه مامان"!!


 .


 .


پ.ن.


این روزها به شدت با جیمی- دوست پسر رامونا- همذات پنداری می کنم. فقط آن شمشیر سامورایی اش را کم دارم. "عمو ویگیلی در کانه تی کت" سلینجر را نخوانده از دنیا نروید.


وقتی یک پست به دل می نشیند

67 comments:

صاحب خانه (سم) said...

آی بلاگفا!!
.
فونت ها را دریاب!!

حسین جعفریان said...

سلام
اولا قول میدم به زودی این کتاب استاد سلینجر را بخونم
خوب عوضش پشت مو داره +چشمهای سبز

هامون said...

سلام دوست عزیز
مرسی از کامنتی که گذاشته بودی.ولی من منظورت رو نفهمیدم...

فاحشه باکره said...

خیلی وقته کتابای رامونا رو نیم نگاهی هم ننداختم!
ولی فکر کنم جیمی یه خواهر هم داشت
که تو کالسکه بود همیشه!!!
شاید هم اون ماتیلدا بود...

عطیه said...

خب توی ویرایش قالب فونت رو درست کن.. گرچه به نظرم این فونت ریز خیلی خوبه
همذات پنداری سخته..حس مشترک هم

لاله said...

توو دوستی بد جوری به پیسی خوردیم.حتی اگه اون دوتا چشم سبز رو هم نداشت دلم میخواست باش دوست بشم.
این طوری هم راضی ام!!!

احمدرضا توسلی said...

سلام...

خب من که نخوندم... اما اگه یادم موند میگیرم می خونمش!!!!

اما جمله ها ها عمیقی بود...

همین.

سمیه said...

فقط به خاطر چشمان سبزش و نه هیچ چیز دیگر ..

A crazy like you ! said...

ساده اند چقدر - این کودکان - !

هاجر/ راه من... said...

سلام

من فکر می کنم شاید تاریخ مصرف ِ معنای بعضی چیزها ...

بله تمام شده...

پ.ن1: من فکر می کنم آدمها آزادند هرجوری که دوست دارند فکر کنند... و جالب اینکه حتی آخرین چیزی که بهش تو راه انداختن این بازی فکر نمی کردم ،معرفی کردن لینکام و یا هرچیزی شبیه این قضیه بود!بازم خوشحالم که خیلی رک نظرتو اون جوری که دوست داشتی، بهم گفتی...

پ.ن2: با این همه خیلی مشتاقم که بدونم اگه شما بودی توی 60 ثانیه چه آرزوهایی می کردی...

پ.ن3: اگر دوست داشتی شرکت کن...

anonymous said...

چطوري سم ؟
بابا هم ذات پنداريييييييييييييييييي......
ديگه با كيا هم ذات پنداري مي كني...يا با كيا هم ذات نپنداري مي كني ؟ يا كلا با كيا ......

اينجا هنوز براي من همونجوره....باور كن!!!!!شما كه به فكر ما نيستي.....

موفق باشي

زن بیقرار said...

چشمام سبز نیست زوره

تی تی said...

همیشه فکر میکنم دروغگو ها اتفاقا خوش حافظه اند
درد تنهایی خوب یادشان مانده که میبافند

سعیده said...

کاش چشماش خاکستری بود

اینموریکس said...

من این کتابو نخوندم...باید بزارم تو لیست کتابهام....

آئورا said...

نصفه این پ .ن دیده نمیشه!به خاطره قالبت!

بیگانه said...

کک و مک و پدر و مادر ؟ چقدر قابل مقایسه !

ژوکر said...

چون چشماش سبز مامان!!!!!!!!! چه دلیل قانع کننده ای هه هه

نفیسه said...

توی چشم هایش نگاه کرد
توی چشم هایش
..

بیگانه said...

مجبوری؟

که کامنت بزاری

وقتی اصلا نفهمیدی چی می گه!

شوالیه said...

حکایتش این است که ما هم به این نویسنده ی شما ارادت داریم اما متاسفانه این کتابش را هربار یکی گفته است که میاورد برایمان، پیچاندتمان!

به عبارت دیگر کتابو رد کن بینیم با!

ولی چند داستان دیگری که خوانده ایم، به دلمان نشسته است!

بیگانه said...

با خودم بودم شما به دل نگیرید

پپلینو said...

و چقدر از یاد بردن درد این ( فقط ) ها سخت است...

خاتون said...

پستهای شما برای من نصفه نمایش داده میشود

Melpomene said...

دیگه؟ مممم دیگه هیچی. چیز دیگه ای به ذهنم رسید ذکر میکنم.

محمّد. said...

سم؛ باورت میشه اصلا با نویسنده های خارجی نمیتونم ارتباط برقرار کنم. شاید به خاطر بد ترجمه شدنشون باشه. ولی در کل من عشق"صابر و صغری" را به "رومئو و ژولیت" ترجیح میدم. به خاطر همین خیلی از دوستام میگن طرز فکرت قدیمیه.

صبا said...

ناگهان چقدر زود دیر شد ....

وقتو از دست دادم . دیگه برای این کارا خیلی دیره .....

m0na said...

منم می خوام
میشه از این کتابه اطلاعات بیشتری بدی؟

جوانه said...

1)
2) سالینجر از اون دسته نویسنده هاییه که من بیخودی دوسش ندارم. و تجربه ثابت کرده وقتی من یه چیزی رو بیخودی دوست نداشته باشم بعد از یه مدتی عاشقش میشم!
3) اااا! تو هم نابغه ای؟ جالبه...
4) ما به صورت توانی رشد می کنیم!
5) می گن زکات دانایی تحمل آدم احمقه! آخرین جمله ی کامنتت به دلم نشست...
6) و من در حال ذوق مرگ شدنم از این که یکی نوشته ی ما را اینقدر با دقت خواند ونظر داد...
7) آیکون ذوق مرگ...
8)آیکون کماکان!!!

راجر said...

این که گفتی شرافتش تو کتابه بود یا تو موهاش؟...

این جور جملات هم اصل و فرع نداره دادا ... نکتش رو باس بگیری....

منم معمولن با خودم خیلی همذات پنداری می کنم...

zixak said...

نه آوار دروغ رنج آورتره.حقیقت میاد و میره و می گذره.دروغ هست و اگر زیبا باشه فقط اوهامشه که باهاته.فقط تصوری که واقعی نیست.اشتباهی که جبرانش سخته.باوری که خودت ساختیش.لااقل حقیقت وجود داره.باور کن اون قدرهام زشت نیست.می گذره.هر جوری که باشه می گذره.صدام از جای گرم بلند نمیشه..

آنوسیا...666 ولت! said...

چشم سبز!
فکر کردن به همین کافیه تا یه مدت برم تو کما!!!!!

نیاز said...

سلام دوست خوبم
مثل همیشه گل کاشتی. خیلی خوندنیه مطالبت.
من به روزم و منتظر نظر قشنگت.
موفق باشی عزیز
______________$$$$$$$$$___
_____________$$$$$$$$$$$_________________________________,,
_____________$$$$$$$$$$$$______________________________$$$$$,
_____________`$$$$$$$$$$$____________________________$$$$$$$$
______________`$$$$$$$$$$$______$$$_______$$$_______$$$$$$$$`
_______________`$$$$$$$$$$$___$$$$$$$___$$$$$$$____$$$$$$$$`
________________`$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$$__$$$$$$$$`
_________________`$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$$
____u$$$$$$u______`$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$$`
__$$$$$$$$$$Z$_____`$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$
_$$$$$$$$$$$Z$$$$__$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$$`
_$$$$$$$$$$Z$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$$$$$$$$$_$$$$$`
___`$$$$$$$Z$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$_$_$$$$$$$_$$$$$`
________`$Z$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$__$$_$$$$$$_$$$$`
__________`$$$$$$$$$$$$$$$$$$$,````,$$$$,_````,$$$$$$$`
___________`$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$`
_____________`$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$$$`
_______________`$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$

parvaz said...

چون چشم هاش سبزه

قانع شدی؟



عیدتون مبارک

خداوند ناصرتون باشه

اتاق تمام فلزی said...

چشم سبز خیلی خیلی چیز خیلی مهمیه. من می دونم

سارا said...

هوممم... من شما رو میشناسم؟
بهرحال ممنون که قدم رنجه فرمودین و توی وبلاگ ما کامنت گذاشتین.

من برم یک گشتی توی بلاگتون بزنم، بر میگردم!

شادی..یه عاشق دیوونه said...

چشمان سبز..!

پویان حقدوست said...

چشمان سبز دلیل موجهی است!

anonymous said...

شوخي كرديــــــــــــــــــــــم.....
بي خيال...
شما سروري....استادي......بزرگواري.....آخرشي.....ته ته ته تهشي......فقط بپا يهو تموم نشي....

خيلي هم با نمكي....
عرضم به درزت كه سلام.......
آقا خيلي مخلصيم
بدرووووووود

مهدی صالح پور said...

سلام...
...
فونت ها خیلی هم خوبن... من که راضی ام! فقط رنگ ها رو درست کنند که آسفالت شدیم تا 4 تا رنگ عوض کنیم!!!
...
مثل محمد من با خارجی ها نمی تونم همذات پنداری کنم... اصلا نمی تونم تصور کنم... با ایرانی ها (حتی ضعیف ترین ها) خیلی حال می کنم... دست خودم نیس! عرق ملی امه!!!
...
و اگر چشمان سبزش نبود...
...
فلن

فروغ said...

راستش الان هر چی فک می کنم یادم نمی آد "عمو ویلی..." چی بود قضیه اش! فک کنم قوزک پا داش توش، آره؟ :فکر کردن!

استاد بزرگ طنز ایران said...

فکر کنم همینطور است می نشیند جلوی در تعمیرگاه!!

marionette & alessa said...

دارم به این فک میکنم
که دروغگویی این روزا مد شده
یا اپیدمی
یا به قول شما
تنها پناه ؟؟

بــــــــــا نـــو said...

ما چشمانش را آبی می بینیم

زیتون said...

باشه میخونیم فقط بگو اثر کیه؟

نجمه said...

سلام سم.
Oh!no!
I am gush nadadam!!!
خيلي راست ميگين فقط به جان خودتان قسم بخوريد!
آدم كه جون خودش و عمه‌‌اش رو يكي نميكنه!
يه سوال دارم!اين نجم الدين كه ميگين،اسممه يا فاميلم؟!يا اصلا قراره در اينده فاميل بشيم؟!
.
.
.
چيه؟!عاشق يكي شدين كه كك مك نداره و چشماش سبزه و مادرتون مخالفت ميكنه؟!
بابا بي‌خيال!دنيا ارزش اين چيزها رو نداره كه!بي‌خيالش شو!چشم سبز کم مکی زیاده!!

wHistLer said...

یادمه وقتی تمومش کردمم یه کامنت گذاشتم کلی فک زدم و فحش دادم!!!!
نیومده؟! نمی دونم یادم نیست چی شد!!
راستی نظرتو نگفتی! به نظرت از وقتی L مرد داستان یه جورایی مسخره و تکراری نشد؟! به نظر من شد!
منم زنده م! یه مدت سفر بودم! البته کلاً احتمالش کمه که آپ کنم حالا حالاها! اما خوب هستم! به بر و بچز سر می زنم! توام حتما! بیا نظرتو بگو راجب death note
خوبیش اینه که با وجود اینکه احساس کردم یه کم گند زد بهش ولی هنوزم خیلی دوسش دارم! خیلی خفن و جالب بود! هان؟!

قلم فرانسه said...

. . .
مشقی بود!

:: My View :: said...

مشتاق شديم ..

رها باش said...

سلااااام


ممنونم از حضور سبزتون

رها باش said...

ما هم آپیمااااااااااااااااا

سر بزنی خوشحال می شیم

ميكي ميكه رانو said...

هيچ وقت نسبت به جيمي احساس خوبي نداشتم..نمي دونم شايد بهش حسوديم مي شه ..شايد هم از بس سر به هوا و مزخرف بود ازش خوشم نمي اومد

خب وقتي رامونا همه اش تو رو با اون مقايسه مي كنه و حتي چيزهاي اون رو هم چماق كنه و بزنه تو سرت , قاعدتا" حس خوب نست به اون "اون"‌پيدا نمي كني
همون بهتر كه رفت زير ماشين و نفله شد ...مرتيكه ي بچه .....

احسان ناظم بکایی said...

واقعا که. ما در تعطیلی ناخواسته مجله کارمان شدیدتر شده والله

صالح said...

احتمالا" دارم عاشقت میشم...
http://abukoorosh.blogfa.com/

mansi said...

hi sam

بابا اين چندمين باره كه دارم مينويسم.....چشه اينجا؟

نشناختي ؟
گفتيم اين بار با اسممون ظهور كنيم.....

Luckily u & I are hunters


من آپم

آمار اينجا چه خفن ميره بالا

از مهرباني ِ بي دريغ ِ جانت said...

الویز رو یادمه، حرفهاش جالب بود برام

تخته پاک کن .. said...

حتماً می خونم ش !

SinGle-PlaYeR said...

ما بعد از ناتور دشت ، تیرهای سقف را هم نخواندیم !

خودم said...

چشمای عسلس خوشگل تره اما دوست ما هم چشم سبزه

شادی..یه عاشق دیوونه said...

تولدمه!
کادو نمی خوام..حضورت برام بهترین هدیه هست..!

شادی..یه عاشق دیوونه said...

تولدمه!
کادو نمی خوام..حضورت برام بهترین هدیه هست..!

ابله!! said...

می خوانیم اگر شد!!!

به روزم

مرجان said...

داستان چیز خوبیست.
زندگی چیز بهتریست!

مٍُرده مرداب (شرور) said...

نفهمیدم !!
کک مک ؟؟
...

آرمیتا سوسن زاده اردبیلی بیتاب said...

تشریف آوردیم بگوییم علیک سلام

مردی با چشمان گرگ said...

فقط چشاش

صاحب خانه (سم) said...

دوستان عزیز!!
لازم می دانم یادآوری(!!) کنم طبق شهادت آقای سلینجر، آن کسی که چشمای سبز دارد و نه پدر و مادر دارد نه کک مک، خود "جیمی" است.
در واقع گفتگویی که خواندید گفتگوی بین رامونا و مادرش است، نه من یا جیمی با هر کس دیگری.
ضمنا این دیالوگ صرفا حاصل کف کردگی همیشگی نویسنده این پست بوده و هیچ دخلی به جناب سلینجر ندارد.