Saturday, October 11, 2008

My Possible Dreams

 


می خوام برم یه جای مه گرفته


که شبش ماه داشته باشه و آتیش و مزرعه.


.


تو،


یه گوشه بشینی و تار بزنی.


من هم تا بوق سگ برات آواز می خونم.


 


می سوزم از اشتیاقت

76 comments:

شوكا said...

خيلي خوبه .

احمدرضا توسلی said...

سلام...

باید جای قشنگی باشه.... اگه پیدا کردی به ما هم بگو... اگه نه... کمکم کن تا کمی رویاهایم را روی کاغذ بریزم...

همین.

كرم كتاب خور said...

من يه جاي مه گرفته با اين اوصاف سراغ دارم....

سمیه said...

آخ که حال میده این جور جاها

A crazy like you ! said...

با استعداد !
( برایمان با خط قرمز مشخص کنید ... " در آن مکان مه گرفته شما دوتا تنها با هم چه غلطی می کنید ؟! " )
با تشکر !

A crazy like you ! said...

لینک من کو ؟! <=== بچه پر رو !

محمد امین چیت گران said...

میشه تو تار بزنی و من بخونم...
آخ که چقدر دلم گرفته!

انسان ریخت said...

مه باشد و آتش و مزرعه و قاعدتا کمی دود و بیشترک بوی نم له شدن گیاه زیر حجم تنت؛ آن وقت زل بزنی به ماه و برایت تار بزند و برایش بخوانی... خدا را شکر که آنجا نیستم. نه که از ماه و آتش و دود و مخلفاتش خوشم نیاید ها... کمی به صدایت مشکوکم، می ترسم! (کمی تا قسمت چشمک ِ پوزخندانه ی ِ ناجوانمردانه!)

لارسپیوا said...

مخلفات چه داری با خودت تا صبح علی الطلوع که می خواهی بخوانی
و برای تقویت مچ آنکه تا بوق سگ می خواهد بنوازد؟
و آن هیمه ی آتش که تا صبح روشن باشد
ماه می تابد اما

کنتراست said...

پایه ام !
اما من بلد نیستم تار بزنم !

parvaz said...

میتونی جاشو پیدا کنی؟؟؟؟؟؟؟؟

امیدوارم بتونی

خداوند ناصرتون باشه

اسپرسو said...

هستم(آویزون)!

مونا said...

میشه منم ببرید با خودتون
منم دلم خواست

مسیح بر کوه زیتون said...

بهترین کارو میکنی.

نجمه said...

سلام.
موافقم.
ولی من ترجیح میدم به جای اواز خوندن با هم حرف بزنیم و ستاره ها رو نگاه کنیم!

شادی..یه عاشق دیوونه said...

مرا با خود ببر..!

inموریx said...

چه احساسات جالبی.....خیلی ناز بود

نون اوّل نامه said...

منو یاد یه شعر بچگی انداخت..
منم می خوام

قلم فرانسه said...

بریم. . .!

حسین جعفریان said...

سم میشه منم با خودت ببری؟

صالح said...

کاریکاتوری جدید..

بیگانه said...

صدات خوبه حالا؟

حسین said...

خیلی وقت می شود همچین جایی نبوده ام

ژوکر said...

منم با خودت میبری؟؟؟

کشک و بادمجون said...

منم میخواستم باهات بیام ولی اینقدر تعداد متقاضیان زیاد بود من به نفع بقیه کنار کشیدم
خوش بگذره

سارا said...

شب، مهتاب، آتیش... تا صبح نمیشه چشم روی هم گذاشت حتی بدون ساز و آواز!

لیلا said...

فضاش زیادی آشنا بود واسم
تار خوبه اما فکر کنم ساز دهنی رو ترجیح بدم
راستی سم! چایی داغ رو آتیش به راهه دیگه؟

هامون said...

حیف که جای شراب خالیه.

ا said...

فكر كردان همه آن است كه خدمت بكند...
با دوبيتي در قدرداني از احساس مسئوليت مسئولان آپم...

هدف رضايت ما جلب شماست...

رها باش said...

منم می خوام،یه جای مه گرفته
میشه بیام؟؟؟

کیشوند said...

خود خودشه...پاشو بیا کیش

کیشوند said...

ما یه مزرعه داریم...مزرعه مون هم سگ داره...تو هم واسه سگمون بوق بزن

meysam said...

...

محمد امین چیت گران said...

سلام
اگر درس و مشخ اجازه داد تشریف بیارید...
من به روزم
تو را من چشم در راهم

نفیس said...

دروغ می‌گی دروغ‌گو
چون تنها پناهت همینه!
داری می‌خندی؟
ببند نیشِتو!
پوزخند داری رو لبت؟
داری می‌گی من احمقم؟
آره؟ من! احمقم؟
چرا؟

جدی نگیر. اینم یه ماجرا بود..

handsome1 said...

نمیدونم چرا دلم برات کباب شد

رابیت said...

شربت آلبالو یا بفرما سیانور خانوم!

مامان! بابا کجا رفته؟

+ رفته بهشت دخترم

- بهشت کجاس؟

+ دوره دخترم. یه جای دور

- با چی رفته پس اگه دوره؟

+ با سیانور دخترم

دختر ماه اسفند said...

ماه تمام ... اتیش ... مزرعه ... هوای سرد
دلچسبن الان...خیلی
_______________
منظورت از اینکه کارای دیگه ای هم هست چیه؟ چه کاری؟

دختر ماه اسفند said...

اها ازون برداشتا کردی؟ گفتم که وقتی حضورا رفتم گف یه اکیپ بازار یابی داریم.چون دانشجو بودم و بی تخصص گف شاید بتونم از عهدش بر بیام.............. اره داداش ذهنتو یکم راس و ریس تر بچرخون

مخمل خانوم said...

مرا هم ببرید تا دور دست های ذهنتان

مردی با چشمان گرگ said...

یعنی از کله ی سحر تا بوق سگ دیگه ؟

نون اوّل نامه said...

چی رو؟

نون اوّل نامه said...

اوهوم!
فعلاً به ثبت موقت پیوست.. اما احتمالاً می ذارمش دوباره..

سعیده said...

خوش بگذره
اگه رفتی

خاتون said...

ما هم میاییم....بی بهانه

Hectorist said...

منو با خودت ببر .... دبی دبی !

آئورا said...

سنتور و بیشتر میپسندم!

همکنون... said...

اشتیاق مرد !

همکنون... said...

میخواستم اما...


آپم

همین

همکنون...

سمیه said...

هر جا بری آسمون همین رنگه !

لاله said...

می خوانم ... هی می خوانم ...
تا تو خسته شوی از تار زدن و آنوقت من به بوق سگ دل خوش کنم!

لاله said...

می خوام برم یه جای مه گرفته....که وقتی آتیش گرفت هیچکی رو پیدا نکنم. به من بچسب اگه از گم شدن میترسی.

عصیان said...

من راحتم در فراغش
( یا فراقش )

لارسپیوا said...

سلام دروغگو
از اون موقع هنوز نرفتی یه جای مه گرفته
خب برو بیا زود دیگه

صالح said...

آخ....
کاریکاتوری جدید...
http://abukoorosh.blogfa.com/

علیرضا کسرائی said...

وقتی آدم به وبلاگی سر می زند مثل آن است که بخواهد از پنجره همسایه به جهان بنگرد. شاید این باعث شود که آدم جهان را طور دیگری ببیند این طور دیگر می تواند خوب باشد ، بد باشد، جالب باشد، پر از اندوه باشد، خنده آلود باشدو...
به هر صورت، یک منظره از دوپنجره مختلف نمی تواند همسان معلوم شود از همین جاست که علیرضا از آنسوی کوه ها ودریا ها به سَم می آید و سَم از سرزمین طنز گوشه چشمی به علیرضا نشان می دهد با اینکه شاید هردو با دودید مختلف به جهان بنگرند ولی هیچگاهی فراموش نکرده اند که سخن آخر را کسانی می زنند که کار شان به آخر رسیده باشد.
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...
سعه صدر در هرکجای زندگی چون آب حیات است ولی در دیدار با طنز و طناز بی آن نمی شود یک دم با آن دو رابطه برقرارکرد.
طنز شوخی نیست. شوخی طنز نیست. ولی هردو از ما می خواهد با سعه صدر به پیشوازشان برویم ـ اگر می خواهیم ــ

اگر چند بار دیگر هم دراین وبلاگ محترم پیام بگذارم سرنوشت پیام هایم چون نوشته های اخیر دروغگو خوش حافظه خواهد شد : دراز، دراز، دراز و...

اسپرسو said...

برگشتیم!

زئوس said...

{ ای کاش گناه دست کم ما را از ملال می رهانید،در مرگ یا زندگی }


آپ شد


بستر سایه ها

آشیق سرسونت said...

به عنوان 59مین نفر مچتو گرفتم دروغگو. بگو که دلت چیزای دیگه میخاد. بگو!!

پپلینو said...

می سوزم دیگه...همین! می سوزم!

ابله said...

آرزوشو نکن . انجامش بده . . .

هامون said...

سلام
من هنوز منتظر شعر پوستینم.

دختر بابا said...

بابایی آخه چرا اینقده تنها شدی این روزا : نکنه آخرش بشی مثل اونی که گفتم. یادته؟.....(من می خوام برگردم به کودکی)

:: My View :: said...

غليظ بود ..

جودی آبوت said...

+ چه رویای وسوسه انگیز شیرینی
مخصوصا وقتی "تو" نشسته باشد جایی همان دورها بنوازد تارش را برای من فقط ...

+ چقد دلم برا اینجا تنگ شده بود !

+ مرسی بابت آهنگ بی نظیر وبت !
حالا می شنومش !

جودی آبوت said...

چقدر تو این عاشقی کنعان شبیه همیم !!

anonymous said...

ماه و آتيش و دريا....
رفيقم گيتار مي زنه....خودشم مي خونه.....چون صداش خوبه......اگه بخواد منم....
بيخيال
روياي قشنگي بود.....ما هم با شما همزادپنداري كرديم.....كه تنها نباشيد

مي گن در فراغ اشتياقي است كه در وصال نيست.....آره....راست مي گن.....
ما به نحوي عرفاني اين پروسه را درك كرديم.....يادش بخير

راستي ما گمان مي كرديم كه مبتكر فالي جديد شديم....اما نه.....اشتباهي بيش نبود....
موفق باشي

نیلو said...

به به
اما حالا نمیشد من تار بزنم و تو نخوانی

حسین جعفریان said...

سلام
با درج لینک www.andisheyesabz.wordpress.com در بهترین وبلاگهای شخصی (مطالب شخصی و روزمره )! دعای خیر مرا به همراه خود داشته باشید ...تا دیر نشده بشتابید...

داداشکوچولو said...

سیب زمینی بیرگ یادتون نره ببرید با سیخ رو آتیش کباب کنید

SinGle-PlaYeR said...

منم واستون می رقصم

مونا said...

نه خودت رفتی نه من و بردی
.
.

راس بگو نکنه رفتی من و نبردی
پس کجایی؟

نجمه said...

سلام سم.
من نگرفتم.
جدیدا iqام به زیر 80 ارتقا پیدا کرده!!منظورها رو خوب نمیگیرم!!
حرفهای قبلی خودم هم یادم نمیمونه!من که خوش حافظه نیستم!
راستی!این تمسخر نبود.تشکر هم نبود!تقریبا هیچ چی نبود!اصلا به نظر شما چی بود؟!

قلم فرانسه said...

هنوز بر نگشتی. . .؟

لیلاوزینی said...

منم دلم میخواهد ... ولی نه یه شب...یه عمر !!

صاحب خانه (سم) said...

تارت را کنار نگذار!!

حتی اگر با من نمی آیی!