· نمی دانم خدا موقعی که من را آفریده چطور این کار را کرده؛ اما حدس می زنم بعد از اینکه مدت ها مرا مُشت و مال داده تا اعضا و جوارحم از "قِناس" بودن بیرون بیایند و شاید این هیکل نهایی ام شکل گرفته، همین طور که با دستِ گِلی سرش را می خارانده، با گردن کج شده گفته:
- Oh! Crap! What the hell is this boy?!!
بعد دستش را برده آن طرف، یک تکه "دِل" کنده – نانواها را دیده اید چطور یک مُشت خمیر از توده اش بر می دارند؟ آن طوری!- و همین طور پرت کرده وسط چهارچوبِ کج و کولۀ من. بعد چند قدم عقب رفته، این بار آن یکی دستش را زیر چانه اش گذاشته و با خودش گفته:"هممم! فکر کنم حالا یک گُهی بشه!"
· این روزها دقیقاً نمی دانم چقدر از آینده ام مانده! – اینکه قبلاً چه می دانستم بماند!!- ولی از گذشته ام خوب به این نتیجه رسیده ام که خدا من را ناقص خلق کرده. – این خود یک اعتراف ضمنی به ایمان به خدا هم هست البته!- یک چیزهایی، یک پاره آجرهایی وسطِ این دیوار صد و هفتاد و چند سانتی کار گذاشته نشده اند؛ خالی است جایشان. در کنار این نقص، یک عده سلول سرخ و خاکستری هم برای خودشان زیادی بلندپروازند. – سرخ هایش مال قلب است دیگر!- احتمالا قرار بوده جای آن نقص ها را پر کنند، اما "از آن راه دیگر" رفته اند. ادعای حرکت در زمان آنهم رو به جلو را دارند؛ سرشان درد می کند برای کَنده شدن! وول می خورند توی تنم و البته این تودۀ گِلی را به جلو می برند. تازه وای به روز دربیِ این دو تیم سرخ و خاکستری!! بلبِشویی است برای خودش!! اما هرچند همیشه انگشت اتهام به سوی نبرد این دو اشاره می کند، اما واقعیت این است که ایراد بنیادی تر از این حرف هاست! "نظام" ایراد دارد. جای خالیِ آجرها را که یادتان هست؟!
· من آدمِ خودساخته ای هستم.می توانم این ادعا را بکنم. خیلی از چیزهایی که الان دارم، هرچند در سایه آزادی هایی بوده که برایم فراهم شده، اما از کسی وام شان نگرفته ام. خودم آن ها را با سرتقیِ تمام، با جرئتِ اشتباه کردن به دست آورده ام. این همه تجربه، هم به ترس و وحشتم افزوده، و هم استحکام این چهارچوبِ ناقص را در این مدت حفظ کرده. الان دیگر فولِ فولم. به آن قولِ معروف که " دلم یک تصادفِ جدی می خواهد ... پُر سروصدا... آمبولانس ها سراسیمه شوند... و ... کار از کار بگذرد".
· من دقیقاً نمی دانم نمازهایم را به سوی کدام قبله می خوانم. اگر کسی از شما گذرش به درگاه خدا افتاد، خبرش کند که"هی... اوس کریم!! شازده ات هیچ گُهی نشد!"
+ راه من!
61 comments:
مطمئني خدا زبون مادريش انگليسيه؟
مچتو گرفتم!
پس این تو بودی که اینقدر زیبا نوشتییییی....
من گاهي وقتا گذرم ب درگاهِ خدا ميرسه...
بهش ميگم محبوبِ ذاتي من،دروغگوي خوش حافظه اوني ك ميخواستي نشد...
ميخواي بگم ب راه راست هدايتت كنه؟!!!
يا خودت هدايت يافته ايي؟!!!
نچ! نميگم
اونجوري تو ميري بهشت بعد ب ريشِ من ميخندي...
کعبه و بت خانه بهانس مقصود تویی تو !
تو همون چند قدم عقب رفتن و نگاه مجدد فهميده بوده هيچ ...هي نمي شيم با اينحال با اينكه انگيزه بدي بپري پايين از اون بالا اين جمله رو گفته
پیش خودش فکر کرده اینطوری هیجانش بیشتره... اینکه بعد از 22 سال معلوم بشه که هیچ.......!!!
ای بابا!
عجیب موج افسردگی اردیبهشت همه جا رو گرفته! بعد میگن چرا طنز افت کرده... خب با خوندن روزی شونصد تا مطلب از این دست آدم چه خنده ای بکنه؟ چه نمکی بریزه؟ چه طنزی؟ چه کشکی؟!
تو این هیر و ویر رمز بلاگفا رو ببین: 89658
عدد رند تر نداشتید؟!
راجع به کامنت اول زبون بین المللی استفاده کرده که همه بفهمن
نه نوشته جدی هیچ وخ شوخی بار نیس
پس می نویسم واسه تو که وقتی یه گل پسری میشی که مواظب اون دلت باشی، نه اینکه بلا ملا سرش بیاری
مواظب بودن یعنی اینکه ....
چی بگم، هرچی خودت دوس داری
هرکی یه جوری از دلش مراقبت می کنه! چقد زیاده دلای دنیا، چقد بده روشای مراقبت
ok
من بهش می رسونم.
حیف که من نمی بینمش
اما تو دیگه چرا؟؟؟ آخه مگه همه چی باید مثل یه نمودار قرینه و بی نقص باشه؟؟؟
فکر کن! چولگی به راست و چپ دلنشین میکنه حالا دلنشین نه! متفاوت که میکنه
این از ظاهر!
حالا بریم به اون شکسته نفسی رو به تعریف از خودت راجع به اون پاره آجر های نداشته که از قضا تو رو شریفی هم کرده و اون سن مطلوب ورندت که هر کسی رو به اغوا میکشونه تا حداقل یه فکری واسه اون روزای گذشته جذاب و احیانا آینده جذاب بکنه که اگه بر میگشت یا میرسید چه ها که نمیکرد
و در آخر همون تقابل سلولهای سرخ و خاکستری رو -که خیلی ازشون خوشم اومد -بی طرف نگاه کن و بذار ببین کی برنده میشه هرکدومش که زیر یه خم اونیکی رو گرفت داد بزن فیتیله پیچش کن و یواشکی واسه اون یکی دعا کن ضربه فنی نشه
بعدش هم یه خمیازه بکش و بگو اینم از امروز بریم یه پک دیگه به زندگی بزنیم
آره؟ همون تیریپ قبله ام یک گل سرخ و اَ این حرفا؟؟؟؟؟؟
ایول!
هه !ما هم ناقصیم,زیاد,ولی عمرا دلمون آمبولانس نمی خواد!
این نبرد سرخ و خاکستری ,آقا عجب تعبیر خوبی بود.هر روز خدا گیرشیم ولی خوبه کلا...
+
شما هم اگه دیدیش بگو درو وا کنه,ما پشت در موندیم....
می گویم,او هم سرش را جوری که خاص خودش است کج می کند و می گوید: او هم مثل بقیه!
بی شک بهشتی ترین ماه است اردی بهشت,من با دوستت موافقم.
اي ول! يو آر ا گود لجند (اين لجند رو هم هكتور انداخت تو دهن ما!)
كلا مي گن درد مال مرده! ما هم كه مرد نيستم پس دردمون واسه چيه! شما مي دوني؟! شايد هم يه چيزي گفتن دور هم خوش باشن! بله خلاصه اينكه خداوند انسان را وسط كلي درد آفريد تا يه حالي هم كرده باشه!
اعتراف می کنم که سر و ته اش را گرد کرده و از آنچه فهمیدم در کل این برداشت را کردم که : عاشق این لحن ام !
خود ساخته را ویرانی کمتر است سمی جان تا بر گرده ی دیگران نشستن و تا عرش رفتن
وقتی تنها راه پیموده ای خیالت راحته که اون جاپاهای پشت سرت مال خودته سم جان
چرا حسم میگه جز’ متولدین دهه ی 50 هستی آخه
من آدمِ خودساخته ای هستم.می توانم این ادعا را بکنم. خیلی از چیزهایی که الان دارم، هرچند در سایه آزادی هایی بوده که برایم فراهم شده، اما از کسی وام شان نگرفته ام. خودم آن ها را با سرتقیِ تمام، با جرئتِ اشتباه کردن به دست آورده ام.
اینا رو با تیتر وبلاگت چطوری تلفیق می کنیم سم جان؟
دروغگوی خوش حافظه اینجا چه قضاوتی می کنه
من سعی می کنم تو این پست تیتر وبلاگ رو نبینم و فقط متن رو بخونم
سلام...
فکر نکنم کسی از تو زودتر گذرش آن ورها بیافتد...
این پست رو زیاد دوست دارم... لینک میدم بهش!
همین.
یادم رفت بگم:
Another brick in the wall!
سلام سم.
حال شما؟
نه خیر!من عاشق نشده ام!
من تازه دارم می فهمم که عاشق را برای از ما بهتران آفریده اند!!!!
.
.
.
عجب!!!
چه خدای عجیبی دارید؟!
هم اینگیلیسی بلده،هم بی ادبه!!
.
.
.
رو من حساب نکنید.
روم نمیشه همچین چیزی رو به خداتون بگم!اگه جمله تون رو عوض کنید یه کاریش میکنم.
این تو نیستی که باید قضاوت کنی. بنا سر پاست فعلا به هر حال.
آب آب
بابا آب بابا آب
آی باکلا آی بی کلا
دیونه کیه عاقل کیه
جونور کامل کیه
وایسته نیاربه عزتت خمارم
حوصله هیچ کسیو ندارم
کفر نمی گم سوال دارم
یه تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چیکارم
می چرخمو می چرخونم سیارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش
راه دیدم نرفته بود رفتمش
جونه نشکفته رو رستمش
ویروس که بود حالیش نبود هستمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود توروبه خدا بود؟
اون همه افسانه وافسون ولش؟
این دل پرخون ولش
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟
خیابونا،سوت زدنا،شبشبه بارون ولش؟
دیونه کیه عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست دویدم
چشم برام فرستادی تا ببینم که دیدم
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟
کنار این جوب رون معناش چیه؟
این همه راز،این همه رمز
این همه سرواسرار معماست
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والا
ماتو پریشونم کنی که چی بشه ؟ نه به الله
پریشونت نبودم؟
من حیرونت نبودم؟
تازه داشم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه
چشمای من آهن زنجیر شدن
حلقه ای از حلقه زنجیر شدن
عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم
چشم منو انجیرتو بنازم
دیونه کیه عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
شعر از: زنده یاد حسین پناهی
نه داداش نگو!
خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی؟
پ.ن: خیلی خوبه که آدما بعضی وقتا یه جورایِديگه خودشونو مي بينن و نقد مي كنن!
در عاشقانه ترین خاطرات من
غبار افسونگری در باد می رقصد
آواز می خواند
تحریف قصه های مادر بزرگ را خوب میداند
برای رهایی از این همه جادو
بازدم نفس هایت را می خواهم
فکر کنم نهایت سلیقه رو به خرج داده تو افرینش شما نه؟>!
گهی شد که دروغگو شد اما خوش خافظه !
یه جورایی یاد هبوط شریعتی افتادم !
آجز هایت پر
بیا سراغم
همکنون...
انگار پای ثانیه ها لنگ می شود
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
پیشم بیا... خوشحالم کن
ٌwow
wow
believe me
that was grate guy ....grate
همه چیز این نوشته کامل بود . انگار سیخونکی بود که مخ تن آدم را سوراخ می کرد و هر چه در آن لحظه حس می کردی را یک راست فرو می کرد آن تو .من هم دقیقا نمی دالنم نماز هایم را رو به سوی کدام قبله مب خوانم . یک نفر این جا نیست که بداند.خوبی تو می دانی چیست ؟ این که همه ی چیز ها را تجربه کرده ای و حالا مثل یک جنگ جوی خسته به دنبال چیز میدان بزرگ تری هستی . بزرگ تر از قبلی ها . خوش به حالت که مجال تجربه داشتی .. من این خستگی ها را دوست دارم .
سم يعني چي؟؟؟؟
تبریک آزاد شدی...
دمت گرم
شهر آورد!
من تو رابطه ی خصوصی شما با خدا دخالت نمی کنم!
ممنون یادداشت خوبی بود
تو که می گی همه چیز رو با جرئت تجربه کردی!!
یه مدت هم ندونی به کدوم طرف نماز می خونی اتفاق خاصی نمیفته!!
درست می شه!
پسر به این گلی و خوشگلی با این موهای پرپشت!!(اشاره به نقاشی وبلاگ) دیگه از خدا چی میخوای شازده؟؟
هی... اوس کریم!! شازده ات هیچ گُهی نشد!
مگه نه اینکه میگن خدا همه جا هس؟
پس از هر طرف خواسسی بخون نمازتو اگه میخونی
می گن خدا فقط 12 نفرو با دستای خودش سرشته...
خوشحال باش...
گذرمان به درگاه خدا افتاد. اندی سلام و چندی دشنام همی برسانید و بفرمود که:
سلام بر شازده ما!
بدمان نیامد از این اعتراف که: "هیچ گهی نشده ای"! تو دروغگوی خوش حافظه ای هستی!
بعد این را هم ضمیمه کرد:
..........................................
ته نوشت: آدم خود ساخته هر گهی میخواد باشه، حداقل آدمه.بز نیست!
تو صف حافظه نبودی نه؟ و الا عین من یه" گه" ی می شدی!
پاسخ:
من بی گناهم سمی بزار رو حساب گهی بودن
شاید تو اسمش را بگذاری نوعی ایده آل گرایی ولی من با همین ها تجربه اندوخته ام. خیلی ها در سکوتشون وحشت می کنند و بعضی ها بعد از کلامشون. من ترجیح میدم از دسته ی دوم نباشم. در برخی جوامع حرف زدن خود اضمحلاله، نمی گم حرف نزنیم ولی در نظر گرفتن درک مخاطب مانع از وحشت میشه. البته من وحشت رو مترادف با ناآرامی می گیرم.
آره منم وحشت می کنم. ولی هرروز راه حل ها بیشتر دیده میشن. هرچه قدر تو زندگیت بدبین نبودی، ناآرام نبودی، یا گناه دیگری را جای دیگری نخواندی اونوقت درست تر حرف زدی، یا بیشتر سکوت کردی.
ناآرامی هنر نیست. پای دیگران را هم وسط نکشیم
بیست و شیش هزار بار این پستو خوندم و کیف کردم........
به جون خودم..............
چرا یک گهی شده،پستهای وبلاگش را خوب می نویسد
راستش رو بگو سم. این نوشته رو در چند پوزیشن نوشتی. می بینی . توی همین یک خط من هم ،چه درخواست ناواردی هست. راست از تو می خواهم که دروغ تنها پناه ات است. بگذریم.
ببین دروغگو ی خوش حافظه جان ، تو که می توانی در اول کار اینهمه از خودت دور بایستی و خودت را crap کنی و خمیر و قناس و اینطوری نه به خودت، که به ناشیگری آفریدگار اعظم ریشخند بزنی و نتیجه اش این باشد که ما بگوییم اووهوم این سم جان یک شاهکار شهودی و یک انحراف از نورم لحظه ی خلاقیت یک هنرمند متوسط به نام خداست. خوب طبعا دوستت هم داریم. می آیی پایین تر و به خودت مشغول تر. اووه اووه از این سلول های خاکستری و سرخ هجده ساله ها. نقص به آن زیبایی پاراگراف اول را توضیح دادن. حتی خنده و خنداندن هم یادت می رود. من که انتظار داشتم توی متن یک حرکت موذیانه و رزیلانه و زیر جلکی با ماهیت و کارکرد سلول های سرخ موقع وول خوردن وحرکت رو به "جلو" از نوع حلماژیسم بکنی که نکردی. مودبانه با آوردن کلمه "زمان" رسما دهان ما را بروی قهقهه سه قفله نمودید.
بعد که از خود قشنگی که ساخته بودی ، اینهمه ناقص ، کج و کوله ، با فضاهای خالی بسیار ، مردد ، دروغگو ، زیبا ، عزیز ، حمایت شدنی ، فهمیدنی ، ... خیلی دور شدی. تو هم نکنه مثل من وقتی خیلی خرابی میگویی " من آدم خود ساخته ای هستم". سم جان، نیازی به تصادف نیست. ما هرموقع در متن هایمان "تمام " ( فول) می شویم دیگر تمامیم. به کل.
اگر راه برگشتی باشد به همان جمله ی آغاز است. اون boy هنوز خیلی کوچیکه. اون فرصت تجربه داره. برش گردون . زمان را می گویم به "عقب" . اینجا استفاده از زمان عین دهن کجی ، پر از قهقه و نیش و نیشخنده. اما چه عیبی داره. من که میخوام همیشه girl باشم. تا چشم کائنات از جا در بیاد.
حالا من چرا اینقده عصبانیم.
ممنونممم از حضورتون توی وبم و نظرتون در مورد قالبم..مرسی!!!!
....واین است جادوی باران...
به کوچه میروم تا دوباره خیس خیس از تو بنویسم...
نمیدانم چه جادویی دارد باران که مرده را هم زنده میسازد!
به تو میرسم تو بارون...اگه حتی مرده باشی...
اگه حتی به غریبه دلتو سپرده باشی...
نازنین شکست من رو پای ساده لوحی نگذار...
بذار تو قمار آخر بازی رو تو برده باشی...
به « تـــــــــــــــــــــو » میرسم تو بارون اگه حتی....!
یک دفه کامنت گذاشتم پرید دیگه گشادیم اومد بذارم.
"یورتمه می رود زندگی
حالمان
حسابی به هم خورده است
ما را به جایی می برد این اسب
که ما نمی خواهیم ... "
انقدرا هم که ادعا می کنی شجاع نیستی.....لااقل من یکی اینو میدونم....
آدمی که سرش تو دنیای مجازیشه و شجاعته روبه رو شدن نداره!!!
...و کار از کار بگذرد...
now it's time to die forever
ای بابا.....مهم نیست ...بعضی وقتها به همه یه چنین حسی دست میده....
انقدرا هم سخت نگیر خدا همین روزا بیداش می شه ..........دروع نگفتم ها
مرد............... داستان
شکسته نفسی نکن شازده ی خدا !!
قناص کدومه برادر ...
تو که همینایی که داری از دلت داری دیگه! دل داری بسه!
...
سلام علیکن
من و تو در آفرینش عین همیم
فقط یه فرق کوچولو داریم (به قول معلم دینی سوم دبیرستانم، یه اختلاف جزمی)
اونم اینکه خدا بعد از خاروندن سرش (با دست گلی البته)
در حالیکه با همون دست گلی و با حالتی نا امیدانه زد وسط پیشونیش
گفت:
Shitness, فکر نکنم این هیچ گهی بشه...
خواست پرتم کنه تو گل و لای رودخونه ی جهنم
که فرشته نذاشتند و به خدا گفتند:
بذار بره این دنیا ( ) یه خورده بهش می خندیم...
خدا هم قبول کرد تا به ملائکه ش یه خورده حال داده باشه
همین
........
والحمید، و ما ادرئک مالحمید؟
فعلا
...
دروغگوی خوش حافظه ؟!
من همیشه خنگ بودم ! ...
سری بزن ..
من برگشتم !!
امان از داربی !!!
این روزها عجب روزگار لاکرداری ست!!
هرجای خودم که دست می کشم زیر دستم خالی می شود
فقط یک دل برایم مانده
Post a Comment