Saturday, August 1, 2009

Caliber: 6 mm

هربار که اسلحه دستم رسیده٬ ارزش قوطی  خالیِ کنسرو٬ بُته روی تپه مقابل و حتی گرد و خاک پشت سرِ گرازِ فراری بیشتر از مغز من بوده برای حرام کردن یک گلوله .


 


+ این ماجرا واقعی ست!


+ من اهل این حرف ها نیستم!


+ روزی که انگشت هایم را با انگشت هایت یک در میان کردم٬ تپش های قلب مان هم یکی در میان شد انگار. حالا که نیستی٬ خون به مغزم نمی رسد٬ رنگ و رویم پریده. قلبم تندتر خواهد زد نازنین!


+ زندگی به هر قیمتی مهم تر از مرگ است انگار!


+ بیا ساعت شویم!


+ من هم خسته شدم. یا بکشید یا ولم کنید.


+ خوب است این صفحه را دارم.


+ خدا لعنتت کنه!

121 comments:

احمدرضا توسلی said...

سلام...

عنوانت منو یاد مگنوم 44 میلی متری انداخت...

این پست سکوت نیاز دارد.

شوكول said...

من هم با احمدرضا موافقم. البته من كه به هرحال سخن خواهم راند ولي بعد از خوندن پستت براي لحظاتي سكوت كردم!

شوكول said...

بند آخر هم اس ام اس خورش ملسه! اجازه كه هست؟!

شباهنگام said...

اما انگار مغز من لیاقت همان گلوله را هم ندارد و باتو مخالفم زندگی کلا هیچ ارزش ندارد وقتی نتوانی آنچنان که باید زندگی کنی
راستی ان یکی در میان شدن انگشتها چه نازنین بود!!!

هالوی اسفندی said...

همه اولش همینو میگن ! من اهل این حرفا نیستم ! بعدا عادت میشه !

نون اوّل نامه.. said...

عجب..

Hectorist said...

Liar, Liar !!!

روان پریش said...

پست مارلبرو رو خیلی دوست دارم. الان بازم خوندمش. لینک و هم خوندم. اون مجسمه ؟ ها فوق العاده هستن. و تیتر و شعر.

روان پریش said...

قلبم تندتر خواهد زد نازنین!

برای اینکه خون به رگهات برسونه؟یا برای اینکه کسری تپش قلب رفته رو جبران کنه؟

محمد علي said...

هميشه چيز هاي تو خالي ارزشمند تر بوده اند
كله ي يك احمق...
با قوطي خالي كنسرو

مهشید said...

من خالی ام از کلمه

پوریا منزه said...



حرفی ندارم!

Miss.Dark said...

زندگی به هر قیمتی مهم تر از مرگ است
به این جمله واقعا معتقدی؟

دخترو said...

تو که اهل این حرفها نیستی

کوچ نورد said...

من هیچوقت تیرم به هدف نمی خوره!

shadow said...

یعنی واقعا به نظرت زندگی به هر قیمتی مهم تر از مرگ است؟؟؟به هر قیمتی؟؟؟

لاله said...

fi iv phg hdk il jtsdvd hsj fvhd o,na.سم جان!
....................................................................
این روزها قوطی خالی اگر باش کلی قیمت داری برای بازیافت.
مغز اما اگر داشته باشی فقط به درد گلوله میخوری.

لاله said...

اینم واسه لینکت:

به زور میمیریم.مثل ترانه!
به زور به دنیا می آییم مثل تامینا!

ایـ ـزد بانـ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـان said...

منم حال ندارم



ایییششششششششش

ایـ ـزد بانـ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـان said...

روزنامه جای حرف نیست

مال ساندویچ و سطل و آگهی است


؟!!!

ایول

ایـ ـزد بانـ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـان said...

من همیشه ولی با تفنگ بادیمون سعی میکنم بزنم یه کبوتری چیزو لت و بار کنم

یه بارم موفق شدم اتفاقن

نگین said...

آنان که دوستمان دارند خیلی بیشتر از کسانی که از ما متنفرند, ترسناک اند...

لیــــــــــلی said...

زندگی همه تر از مرگ است !!!

fReAK said...

چه هیجان انگیز

جستار said...

پیر خرد یک نفس آسوده بود
خلوت فرموده بود
کودک دل رفت ، دو زانو نشست
مست مست
گفت ترا فرصت تعلیم هست ؟
گفت هست ؟
گفت که ای خسته ترین رهنورد
سوخته و ساخته ی گرم و سرد
بر رخت از گردش ایام گرد
چیست برازنده ی بالای مرد ؟
گفت درد!
گفت چه بود این همه دانندگی ،
راست ترین راستی زندگی ؟
پیر که اسرار خرد خوانده بود
سخت در اندیشه فرومانده بود
ناگه از شاخه ای افتاد برگ
گفت : مرگ .

‌وحشـــىــــىـــی said...

راستی جریان مهاجرتت چی شد

رفتی اووغانستان بالاخره؟

‌وحشـــىــــىـــی said...

آیا در وجود شما چیزی به نام مغز هم هست مگر که بخای بپکانیش دوستم؟!

روبان سفید said...

سومین پانویس...
.
.
.

حدیث said...

انگشت هایم را با انگشت هایت یک در میان کردم...

راستی اگر سیگار بودم دلم میخواست روی لب های یک دیکتاتور پیر باشم!
وقتی خسته - در انتهای نیمروز- به اتاق شخصی اش برگشته،روی کاناپه لم داده و ته دلش دارد اعتراف میکند ،ته دلش می گوید:که چی؟
وفتی برق ستاره های روی شانه اش چشمهایش را میزند!

parvaz said...

اعتراف خوبیه

حسام said...

زندگی خودش صرفا واقعا ارزش نداره. اون بهونه هان که پای ما رو به دنیا می بندن. مث پول، عشق یا هر چی

خاتون said...

به علاوه ی سومتان را دوس دارم

Miss.Dark said...

مرسی . توام موفق باشی!!

شادی said...

وقتی تو نیستی..یک پای زندگی ام می لنگــ ـد نازنین!!

(م.ا.ب) said...

این روزها همه جا بوی مرگ ی دهد..!!
آن بیرون پشت آن دیوار و نجره ها چه خبر است ..؟
به من هم بگویید!
کاش هنوز نمرده بودم...

محمد صالح رزم حسینی( ابوکورش ) said...

دشنه ی تلخ...
کارتونی جدید...
http://abukoorosh.blogfa.com/

شوریده گیسو said...

بعد از مدتها با همون یه جمله هم خوشحالمون کردی


میدونم عملی نیست
نتونستم

زن پدر 19 ساله said...

زندگي به هر قيمتي ارزش زندگي كردن دارد و مرگ به هر قيمتي ارزش مردن!

دیلاق ِ پَتیاره ! said...

کالیبر 6 میل ؟؟؟!!!!!!!

پرومته said...

انگشت ميان انگشت يكي در ميان ...
چقدر فكر كردم به اين حالت !

دلا said...

از خوندن پست قبلیت خیلی لذت بردم رفیق

صبوری said...

فوق العاده تعبیر زیبایی بود ...
روزی که انگشتهایم ....
و حالا که نیست جای خالی ان انگشت ها ان تپش قلب باعث میشه خون به مغز نرسه....
یکی برای یکی شدن نیست انگار....

s said...

دلیل تپش قلب منم میتونی بگی؟!
ازینا نیست.

sunrise-avenue said...

بالایی ما بودیم!زود اومد.

مهدی صالح پور said...

روزی که انگشت هایم را با انگشت هایت یک در میان کردم٬ تپش های قلب مان هم یکی در میان شد انگار. حالا که نیستی٬ خون به مغزم نمی رسد٬ رنگ و رویم پریده. قلبم تندتر خواهد زد نازنین!
...
بی حیا... دست دختر مردم تو دست تو چیکار می کرده که بخواد رو تپش قلبت تاثیر بذاره یا نذاره؟! مگه اینجا آمریکاست؟!

R.mita said...

حداقل وقتی به مغزت شلیک می کنی متلاشی میشه، اون کیفش بیشتره

آمنه said...

جایی خوندم: باور دارم اگر کسی را به نام کوچکش صدا بزنی مهربان تر می شود. همین است که مدتیست زندگی را به نام کوچکش صدا میزنم...مرگ.

ژنرال said...

به رابطه ی نوشته ی اصلی با 3 تا + که نگاه می کنم به چیزایی می رسم که تو اهلش نیستی!

contrast said...

تو وبگذرم یه بار کشورت میشه ایران . یه بار میشه سوییس
مرسی که لینکم تو پست قبلته . فلسفش چیه ؟

تلخ نوشته های هالوی اسفندی ظهور کرد said...

وول بلاگ دل دردای هالوی اسفندی ناسیس شد!!

کوچه نادری said...

منهم دوست دارم انگشتهایم را یک در میان کنم. چطوری انگشتش را پیدا کنم؟؟؟

سامان said...

مشکل آنهایی که مغزشان را به دیوار می پاشانند در این است که قدرت تشخیص و طبقه بندی ارزش ها را ندارند، مثلا قبل از چکاندن ماشه به این موضوع پی نبرده بودند که آن مغز پوک شان ارزش خالی کردن گلوله را ندارد، بهتر است گلوله را برای ترکاندن گلدان روی شومینه خرج کنند.
این است که آمار خودکشی می رود بالا...

تي تي said...

نميدونم چرا زبونم بند اومد

کلارا said...

یک بار که اشپز خانه ظرف میشستم ،یکی شبیه +چهارم را داشت توی تلویزیون میگفت.من هم به همین سوالات واقعا ارزشش رو داره و ... خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا ، زندگی را هر چقدر که بگویند می ارزد.

قرباني شماره 14 said...

الللللااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهي............
طفلي......

خانم ثابتی said...

اما شاملو در سالگرد مرگش می خواند:
" تولد یک اتفاق است و مرگ یک حقیقت".

منورالفکر said...

هیچ رقمه زندگی نکبتی رو به مرگ ترجیح نمی دم.
همین الانم مثل ساعت میدویم به طور مداوم و یکنواخت...

استاد said...

فکر کنم وبلاگ خوبی داری.

امگا said...

مهم تر نیست

ماندگار said...

به هر قیمتی؟

Gorkiy said...

بی رگ شدم...

شیده said...

اسلحه از کجا خریدین؟ آدرسش رو به ما هم بدین

R.mita said...

جوابت:
ما که راحت خوابمونو کردیم

‌وحشـــىــــىـــی said...

به به

بالاخره داری می ری به وطنت؟

گوودبای پارتی بیگیر بیایم خودافیظی

پرتره تنهایی said...

ومن از خودم متنفرم که شجاعت ندارم اون گلوله رو حروم مغز خودم کنم...

همکنون... said...

آنکه تفنگ دستش بوده ناشی بوده !!!

Miss.Dark said...

نمی دونم هستم یا نه اما همه آدمیزاد هستیم!

hafez said...

hes mikonam
hes mikonam lahazatio ke ba tamame vojudet mikhai khalish koni to maghzet
hes mikonam shoghio ke hameye vojudeto migire

هلیا said...

گلوله را شلیک کنی
مهربان تر می شوی...

شلیک کن!


پ.ن:
خودت را جا انداختی رفیق!)
من و تو و مستور هر سه آدم نمی شویم...

حسین said...

تقدیر ما از اول این بود

که بمانیم و درد بکشیم ...

روح سرگردان said...

هان؟
کی گفته ارزش قوطی کنسرو از مغزت بیشتره؟
لااقل قوطیش پر باشه باز یه چیزی

علیرضا میرحسین said...

سلام چه عجب شما نوشتی!

پپلینو said...

جو هیجان ناشی از شلیک گلوله به مغز خود,مرا گرفت! با تشکر!

رز سیــــــــــــــــــاه said...

یه تجسم عالی دادی از اسلحه و قوطی خالی و گرد و خاک و پوکه های پراکنده

سمیرا said...

بطر یهای خالی را به پرندگانی که زودتر از شلیک پروازها می کنند ترجیح می دهم...

+این ماجرا هم واقعی بود...

+تو نیستی نازنین.نفس کم آورده ام...قلبم اما دیگر نمی زند...

Setare said...

رفته ای اينک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تو اند

در دلم آرزوی آمدنت می ميرد

رفته ای اينک ، اما آيا

باز بر می گردی؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گيرد !

Setare said...

حس جالبی بهم دست می داد..وقتی با انگشتاش تک تک انگشتامو لمس می کرد..همه احساسشو بهم منتقل می کرد حالا که نیس هیچ حس خوبی ندارم نه تو دستام نه تو قلبم...فقط تو ذهنمه!!!

مهسای زمینی said...

نازنین، عمق پوچی تو و اصالت پوچی من دیدنی نیست. با این همه ادامه می دهیم با همه پوچ! تو می دونی چرا؟ من می گم احتمالاً باز به یه دلیل پوچ!
گرفته ام این روزها...

مهسای زمینی said...

ارزش قوطی کنسرو را می فهمم که نمی خواهم گلوله را برای مغز خودم حرام کنم!
با این همه دلم پرپر می شود برای لحظه چکاندن ماشه چشم در چشم قوطی کنسرو!

شاه آمفاکتوس سوم said...

بعد التحرير 3 رو ناجور هستم

همکنون... said...

نیستی نیستی نیستی

(-: said...

ارزش قوطی کنسرو را می فهمم که نمی خواهم گلوله را برای مغز خودم حرام کنم!
با این همه دلم پرپر می شود برای لحظه چکاندن ماشه چشم در چشم قوطی کنسرو!
(آیکون خلاقیت در کامنت گذاری)
(شماره ثبت: 59473)

ژوکر said...

کاش واقعا ساعت بودیم که فقط میگذشتیم از این ثانیه ها....

سماع said...

واقعیت تلخی بودااا

برای قرمز نوشت

انگار

ساعت تنفر اور است گاهی

سماع said...

و گاهی تهوع اور

باور said...

خیلی فکر کردم....اما به نتیجه نرسیدم... آخه درغگو و حافظه!!!!!!غیر ممکن...

متهم به صفر و يك شدن در جهان مسطح said...

ای به فدای عشق تو، کی دیجیتال گشته ام؟
صفر و یکم فدای تو، من ديجيتال گشته ام؟
در تب و تاب روزها سست و خيال گشته ام
بوسه زنم به چشم تو، كي ديجيتال گشته ام؟
با تو يكي چو تيرم و راست به گوشه مي روم
گوشه فراغ صفر و يك، من ديجيتال گشته ام؟
وهم به عقلت آمده ورنه همانم اي رفيق
بازه ي بينهايتم، كي ديجيتال گشته ام؟

سانتیاگو said...

دنیای وارونه ایست سم!!!
اینگونه می گویند
من پیرتر از آنم که شاید

ابوحلیم خوش حافظه said...

آره جانم. به شدت وبلاگ قشنگی داری. بیا همدیگرو به همدیگر پیوند بزنیم. مثلا ابوحلیم خوش حافظه. مثل پرتقال با پیوند لیمو ترش. میشه پرتقال ترش. یا پیوند پرتقال با انار که میشه پرتقال خونی. مثال زیاد دارم ولی اول بیا لینکت به لینکم و بر عکس

آشیق سرسونت said...

زندگی ماهی به هوای محلول در آبی ست که مرگ ماهی به استنشاق حجم کثیری از آن هواست. اینگونه هست که مرگ به صورت ذرات ریز محلول در زندگی جلوه می کند.

emperor said...

عجیب غریبی ها!!!!!!

اینجا خودکشی آزاد است...! said...

اسم وبت آدمو جذب میکنه..
.
.
.
ولی گاهی وقتا مرگ ضروری تر از زندگیه..
قبول داری؟

مریم اسحاقی said...

مرگ می گوید: هوم ! چه بیهوده
زندگی می گوید: اما باز باید زیست.. باید زیست
اخوان ثالث.

girl said...

تناره با وبلاگت آشنا شدم ...چقدر جالب و خوندنیه ...تبببریکک

‌وحشـــىــــىـــی said...

رفتم توو دث نوتت..

هیچی نبود از اووغانستان

دختر کوچولو said...

چه احساس قشنگی داشتم وقتی + مشکی سومی رو خوندم!

سالاد خرچنگ said...

از کدوم حرف ها؟

:: My View :: said...

وقتی دستاتونو بهم چفت کردید ، باید مچشو میشکوندی تا فکر رفتن به سرش نزنه !

anderson said...

خیلی زیبا می نویسید
در مورد سیگار دوست دارم اگه سیگار بودم یه مرد عاشق غمگین و شکست خورده دودم کنه!!
راستی اگه موردی نیست لینکت کردم

همکنون... said...

این یه تهدید جدیه !

میای وبلاگ من یا نه؟

روبان سفید said...

پس هم قلبت سنگینه! هم شب بیداری و بعدشم...
ماه و آسمون و...

دیلاق ِ پَتیاره ! said...

در رابطه با آخرین پُست-م : من از این چرت و پرتا زیاد می نویسم ... اگه دوست دارین می تونین درخواست بدین بازم از این کارا بکنم !

غزاله ح said...

چقدر وقت بود اینجا نیومده بودم!دلم تنگ شده بود!بزنم به تخته چقدررر کامنت!!!یه مدت حس می کنم دوباره بلاگ می خوام!بلاگی که کسی ندونه مال منه!که هر چی خواستم توش بنویسم!که خودم باشم!که مهم نباشه کی چی فکر می کنه یا اینکه چقدر روانیم!!!

خزعبلات عزیزاله خان said...

این روزا که همه ی تیرها به قلب مردم نازنینمون میخوره وجود یه تیر انداز ناشی هم خالی از لطف نیست!
خوب باشی.

زی زی جوجو(خالق رویاها) said...

سلام زی زی جوجو هستم.
تو وب گردی شبانه ام به وبلاگ شما رسیدم.این که می گم شما ،نمی دونم جنسیتتون چیه؟چند سالتون؟
آخه پروفایل که ندارید
ولی فکر کنم مذکر باشید چون اسمتون نوشتید سم ،البته اگه سم به معنای زهر نباشه.
اسم وبلاگتون جالب!
طراحی که بالا ی صفحه گذاشتید هنریه،خودتون کشیدید؟
نوشته اتونم حالا هوای خاصی داشت.
خوشم اومد.
دوست دارم وبلاگ منم بیاد. اگه اومدید وخوشتون اومد،دوست دارم تبادل لینک کنیم.

دل درد های یک پسر بچه said...

به روز شدیم بیا شما هم در حد وسعتان بر ما برین لطفا ! غلامم!

رضا said...

قلبت را هم با خودش برده عزیز....

ونوس said...

حالا چرا اینهمه درب و داغون!
خودت گفتی زندگی از مرگ بهتره! پس به قول یک عزیز: پروو باش و زندگی کن...

خانه تكاني يك ذهن said...

حواست جم باشه بزني به هدف
اين يكي در ميون شدن نبض ها تا يه جاييش قشنگه از اون به بعد...

پریا said...

سلام می30 که اومدید به وبلاگمون
آپت جالب بود
اماااااااااا...................

+ روزی که انگشت هایم را با انگشت هایت یک در میان کردم٬ تپش های قلب مان هم یکی در میان شد انگار. حالا که نیستی٬ خون به مغزم نمی رسد٬ رنگ و رویم پریده. قلبم تندتر خواهد زد نازنین!

این از همه زیباتر بود

خدا چیو لعنت کند؟؟؟!!!

دختر کوچولو said...

خواهش می کنم واسه اس ام اسای نزدت

misanthrope said...

بیا خودم کارتو درس کنم!

الکسی ایوانیچ said...

جالب بود
خوشم اومد
سلام

بیوتن said...

bang bang!!! وتمام

مهتا.الف said...

روزی که انگشت هایم را با انگشت هایت یک در میان کردم٬ تپش های قلب مان هم یکی در میان شد انگار. حالا که نیستی٬ خون به مغزم نمی رسد٬ رنگ و رویم پریده. قلبم تندتر خواهد زد نازنین!

تا حالا فکر نکرده بودم ممکنه این طوری بشه...

پسر بالغ said...

چی بگم والا !!!

هالوی اسفندی said...

منم خراب این آهنگم ... جووون میده واسه سیگار کشیدن لعنتی !

مرینو said...

خدا رو شکر! :)
خیلی دلم می خواست یه بار یه اسلحه دستم می گرفتم ، نشانه ، و تق! یه بارش رو یادمه ، ولی اصلا نمی دونم خواب دیدم یا بیدار بودم!

تـــــارا said...

خدا کی و لعنت کنه؟ متناقض مینویسی ها! اول میگی تپش قلبهاتون یکی شده حالا میگی....خدا لعنتت کنه؟!! ناراحت نشی... شوخی کردم ها... میخواستم بگم تراوشات ذهنیت قشنگ میزنه بیرون!!

آمنه said...

جمعی از هشتادو پنجی های خفن که هرازچندگاهی مقیم پایتخت هم می شوند هفته ی آخر و آخر هفته ی خوبی برایتان آرزو می نمایند. بعله

صاحب خامه (سم) said...

من هیچوقت اهلش نبوده ام. زندگی هم برای خودش ماجرایی ست.

+ نازنین...