راستش خودم هم نمی دانم دقیقا می خواهم این متن را به کجا برسانم. به خصوص آن هم اینجا، توی این بلاگفای گور به گور شده. خیر سرم دامین خریده ام و حتی تویش روزنوشت هم می نویسم ماه به ماه! اما ظاهرا از ایران فقط می شود با وی پی ان خواندش و این یعنی توی ایران نمی شود دیدش. خب یکی ممکن است بگوید که چه؟ تو که برای خودت می نویسی! خب این حرف درست است. اما مسئله کلا چیز دیگری ست.
هروقت نویسندۀ یک وبلاگ هوای این را داشت که مطالبش خوانده می شوند یا نه و کی ها می آیند و چند تا کامنت گرفته، این یعنی آن پست، یک دلنوشته یا روزنوشته نیست دیگر. یک غرغر بی خاصیت است. و خب من این روزها این نیاز به غرغر را توی خودم مثل چی احساس می کنم. باز شدن پیجم از هر کجای دنیا الان این نیاز من را ارضا می کند. یک جور بن بست است انگار.
حالا که چه؟! خودم هم نمی دانم. الان که دارم این ها را می بافم، توی ذهنم این ایده وول می خورد که این خانه سابقا دوست داشتنی را تبدیل کنم به یک "کپی خانه" از روزنوشت های جدیدم. یعنی هرچه که قرار است توی آنجا بافته شود، برای ارضای حس غرغری من، اینجا هم یافته شود. هرچند ملت گودری و فیدخوان هنوز می توانند آن دو را از طریق فیدهاشان (+ +) دنبال کنند، اما فعلا غرغرهایم را می ریزم توی بساط علیرضا شیرازی و بلاگفایش، شاید این خراب شده را هم از بیخ نابود کند، من بروم راحت بمیرم!
+ البته سایت اصلی هنوز کامل نشده. غرِ آن را هم سر فرصت خواهم زد.
+ راستی! گودری های عزیز بروید این فید را فالو کنید و آیتم هایش را کلی لایک بزنید تا بشود توی لایک خور ثبتش کرد. برای شما هم بد نیست. کمی آرشیو می خوانید.
6 comments:
من هنوز خونه جدیدو ندیدم ...
خیلی هم خوب اینجا انجا همه جا ..بنویس راحت باش ..
سلام دوستان عزیز انسان های بی نقاب توسط یه گروه 4 نفره اجرا شد تا بتونه اصل انسانیت رو به نمایش بگذاره.منتظر نظرهاتون هستم.من آپم.
لطفآ اگر ممکنه این متن رو به تمام دوستانتون سند کنید با نام New Art و وب سایت http://z-amiri.blogfa.com با سپاس
ئه! من چرا ندیدم خانهی جدیدت را پس که؟
آقای سم کوئین، بین ما هیچ وقت چیزی تحت عنوان رابطه ی دوستی وجود نداشته، اما به حق همون آب نمکی که با هم تو وبلاگستان خورده بودیم حقش نبود انقدر بی رحمانه فقط خودت رو محور نوشته ت کنی و خونده شدن یا نشدنت توسط خوننده ها رو مربوط به تصمیم خودت بخونی
آه خدای من، چقد احمقم این روزا فرانی و زویی رو که دوباره میخونم همش یاد تو میافتم
آفرین آفرین آفرین
خیلی خوب شد اینجا هم نوشتی...
Post a Comment