نمي دونم چه ام شده!!! خوب ميدونم اين هم مثل خيلي از بقيه كارهام نا تمام مي مونه. اصلاً از همين الان عين چي برام واضحه كه به يك ماه نكشيده در اين جا رو تخته مي كنم، يا اصلاً ولش مي كنم مي رم پي كارم. فقط ميدونم دوباره هوس نوشتن زده به سرم. دقيقاً زده به سرم. يعني اين بار ديگه مثل قبل از خودم نمي نويسم. يعني هيچ شوقي تو اين نوشتن ها ندارم. كاملاً برعكس!!ً مثل كسي كه يه گوشه انداخته باشنش، اين بار فقط به اين خاطر اومدم كه ديگه حس و حال هيچ كس و هيچ چيز رو ندارم.
فقط يه نموره از شيطوني قديمم رو با خودم آوردم. مي خوام بدونم فرق اينكه شايد چند نفرحرفات رو بشنون با اينكه بچه همسايه رو يكي دست نوشته هات نقاشي بكشه و با اون يكيش سفره پاك كنن چيه.
شايد تا الان اشتباه مي كردم.....
4 comments:
با حوصله باش و حرفهای دلت را بزن
باکی نیست !
خوش اومدی
سرت سلامت باشه
ببینم!!!من کامنت قبلی رو خصوصی فرستادم؟؟؟؟
اشتباه شد انگار
ای جوووونم....حجی جون ما هم که اینوراست
یه لطفی کن و خودت کامنتی رو که اشتباه خصوصیش کردم بزار اینجا...دستت درد نکنه
Post a Comment