Sunday, November 9, 2008

22/2/2

1.       هنوز هم  توی کتم نمی رود. برای من که چهل شبِ سهرابْ به دوشِ رستم را با "بیت" های شاهنامه کردی تو یاد گرفته ام، شاهنامه، نوشداروی تلخ است. تو به من یاد دادی که تیشه کوهْ شکن فرهاد، تاب شکافتن قلب یک عاشق را ندارد.  هه!! بیچاره مرضیه!! فقط "مَتَل"ِ "مَلِک محمد" را بلد بود که وقت هایی که تو سهم ما نبودی برایمان تعریف کند. آخرش هم نفهمیدم آن همه را از خودت می گفتی یا نه! تو که حتی با "قاچان" بازی کردن مان "بیت" می گفتی.


2.       تو فرق می کردی. هر کدام از نوه هایت از راه دور می آمد، نگهش می داشتی و دورش می چرخیدی –کاری که مادرهامان هم نمی کردند-. می گفتی "شرط" کرده ای که "خِرّ" نوه هایت شوی. نه می دانستی درس چیست، نه دانشگاه، نه سربازی و نه کار! ولی همیشه می شنیدی و می دانستی. کم نبودند نوه هایی که گِرد تو "خِرّ" می خوردند تا شاید مزه کنند سنگینی پیکر مثل پَر شده ات را این روز آخری.


3.       ... و طنز روز رفتنت سخت به دلم نشست. تازه می خواستم بیست و دو سال و دو ماه و دو روزه شدنم را با یک کیک شکلاتی جشن بگیرم. فقط مانده بودم کیکش را دو نفره بگیرم یا بیست و دو نفره. اما انگار تو نقشه بهتری داشتی. فکر کنم دو هزار و دویست و بیست و دو نفر را راحت جمع کردی. با رفتنت. جشن من بی تو عجب طعم گَسی داشت. طعم گریه، چایی، خرما و گلاب.


 


پ.ن.


1. جالب بود!! هیچ کس برای پست قبل کامنت نداد که "جای ما خالی"!!


2. کادوهای ما برای آسمانی ترین دختر دنیا

43 comments:

bia2muisc2 said...

سلام...اگه میخوای جدیدترین آهنگ ساسی مانکنو دانلود کنی یه سر بهم بزن...آهنگ فوق العاده زیبای عروسی"2"....منتظرتم

رزيتا خوشگله said...

سلام عزيزم وبلاگت خيلي نازه مرسي من كه لذت بردم اگه دوست داري پيش منم بيا. آخه تو وبلاگم يه عالمه اس ام اس جديد دارم . ارسال اس ام اس هم روزي 3تا مجاني ميتوني به موبايل بفرستي. فقط يه خواهشي ازت داشتم اومدي وبلاگم رو تبليغش كليك كني ها باشه

یه عاشق said...

مطلب قشنگیه.
اون جوری که تو گفتی جاش خیلی راحته.الان داره کیف می کنه.

فکر نمی کنم دروغ پناه خوبی باشه.
واقعیت بهترین پناهه حتی اگه عذاب آور باشه.

پویان حقدوست said...

سلام

نون اوّل نامه.. said...

خدایش بیامرزد..

A crazy like you ! said...

دومی حس بدی بم داد !
خر خوردن فک می کنم اصطلاح کرمانشاهیه !؟ هان ؟؟؟ توااااااام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

احمدرضا توسلی said...

سلام...

شبیه یک خاطره بود... اما نه تلخ حتی اگه شیرین نبود...

قشنگ بود...

همین.

لاله said...

حالا بیست و دو سال و دو ماه و دو روز است که از آخرین طنز تو میگذرد و آن دوهزار و دویست و بیست و دو نفر هنوز خاطرشان از رفتن تو خالی نشده است...
طعم گس تو هم عجب ماندنی است...مثل طنزهای شیرینت

ر said...

باشد اگر رفته و


نیست که ببیند 22 سالگی ات را این طور به واژه درآورده ای،


هرچند شاید نمی دانسته که جشن تولد یعنی....


پ.ن: روحش شاد!(شاید!)

راه من... said...

پ.ن2: مبارک است میلادت!


لیلا said...

چقدر زیبا و غمگین
مثل همون ترازدی سهراب تراژدی سیاوش !
دو هزار و دویست آدمی که آمدند تا طعم تلخ قهوه رو با آرامشی شیرین عجین کنند

رها said...

سلام
اتفاقا من دوبار اومدم کامنت بذارم کاش من جای تو بودم اما هر بار سیستم اذیت کرد
البته من یه معشوق بیشتر نداشتم
جاری باشید

parvaz said...

چه خاطره ی تلخی ولی برای من تلخ تره چون نزدیکای ورودم اون رفت اون رفت تا من بیام

قلم فرانسه said...

دروغگو جان نمی دانم برای این پست باید هم درد بود و یا شریک در شادی. . . اما به هر حال قلم را هم دلت بدان!

سمیه said...

تولد و مرگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سعیده said...

جای شما خالی ....!

رها باش said...

سلام

"خر "خوردن یعنی چی؟؟؟

چه زیبا بودو به دل می نشست جشن بیست و دو سال و دو ماه و دو روز شدنت با دو هزار و دویست و بیست و دو نفر اگر او هم آنجا بود

ویارهای پسری آبستن said...

تو کردی( به ضم کاف البته!) برار؟

خوبی؟

ما الان تبریک بگیم یا تسلیت؟؟

Inموریx said...

خدا بیامرزدشون...امیدوارم روحش قرین رحمت باشه....

اسپرسو said...

تسلیت همراه با تاثرات قلبی...!

حسین جعفریان said...

قلمت رو تحسین میکنم
خدایش بیامرزد سم

محمد امین چیت گران said...

خدایش بیامرزد...

Hectorist said...

چه غمناک گفتی !
الان من چه کاره بیدم؟ در این مواقع منو باید هاید کنید. بی زحمت یکی !

بیگانه said...

فقط سکوت ...

بهار said...

باور کن متل ملک محمد از داستان مرغ تخم طلا(!)که مادربزرگمان برای ما تعریف می کرد جذاب تر هستش!
بقیه اش رو هم بعداً می گم...

هياهو said...

كاش همه جوري باشن كه وقتي ميرن مردم ناراحت شن!!!!!
خدا بيامرزدش!!!

مهدی صالح پور said...

چه رمانتیک!
بهت نمی خوره اینقدر احساسی باشی!!!
...
نمیگم خدا بیامرزه چون حتما آمرزیده شده تا الان!!!

همکنون... said...

روز رفتن هم طنز داره؟

لیلاوزینی said...

خدایش بیامرزد..

واز تو ممنون که به یادش بودی ... از او گفتی ...

حسین said...

چه خوب گفتی از او !

و چه خوب گفتی از رفتنش

و نبودنش

نازنین said...

همیشه تو دلداری دادن و مرهم دل شدن ضعیف بودم...بات آی واز آلویز ا گود هاگر فور دوز هو وانتد تو کرای اوت الود!!فقط می تونم بگم می فهمم حستو!!جای خالی ای که دیگه هیچ وقت پر نمیشه و انقد که خاطده هاشون پر رنگه انگار هیچ وقتم خالی نمی مونه!!
امیدوارم غم آخرت باشه...گرچه که می دونم امید واهی ایه!!زندگی آدم با غم گره خورده!!ولی خوب اینم هست که آدم به امید زندس!!
امیدوارم 222 سال و 2 ماه و 2 روزگیت رو با یه کیک شکلاتی جشن بگیری...گرچه حتی اون موقع هم جاش خالیه ولی امیدوارم اون موقع از الان شادتر باشی!!
چقد حرف دارم واسه گفتن!!!!!

خاتون said...

تسلیت میگویمم.....با یک دنیا سکوت

راحیل said...

مدتیه که بهش فکر میکنم، به اینکه چه خوب بود نبودم، می رفتم...
بعد وقتی چند بار جلوی ماشین هایی که به سمتم نمی اومدن مقاومت نمیکردم... اونا راهشون رو کج میکردن... قدرت خدااااااا!!!
میبینی ...؟ من می خواستم ولی اون نه...
با خاطرات خوبش زندگی کن ....

سارا said...

در هر سوگواری به حال خودمون و دلتنگی های خودمونه که اشک میریزیم!

نفیسه said...

سلام دوست گرامی
به روزم با باد

و در انتظار

دختر مقنعه آبی said...

چه روز باشکوهی است پرواز
جشن آمدن و غم رفتن
تناقض عظیمی است اما آمدن و رفتن یکی است با دو دنیای متفاوت
اینجا راستگوترین خوش حافظه ی دنیا شدی
یاحق

گیلاس said...

این برای پست قبل است : " جای ما خالی "

کشک و بادمجون said...

کیک شکلاتی چی شد ؟

مینا مهدویان said...

salam mitonam weblog u ro link bedam to weblogam

استعداد کشف نشده said...

به جاش این پست همه از خجالتت در اومدن...!!!!
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی....
آپم با اشعاری در باب وزارت ؟؟؟......

هدف رضایت ما جلب شماست...

شوالیه said...

تسلیت می گم......

هامون said...

خوشا به حال سهراب های بی داستان
آنجا که پسر نه سر اتفاق که از روی عشق برای پدر میمیرد.

منو فراموش کردی ؟سم عزیز

صاحب خانه (سم) said...

عذابم می دهد.
چند شب است که دست از سرم بر نمی دارد.
همیشه خواب زیاد می دیده ام.
تازگی ها هر شب می بینم.
تا اینجایش مشکلی نیست.

ولی توی همه خواب های این شب هایم همیشه خانم مسنی هست که یا بیمار است یا تمام کرده.

هر شب!!
می فهمی چه می کشم؟؟