Saturday, February 21, 2009

عقربه های بی جهت!

 


حتی فکرشم به اندازه کافی خوب و مسخره ست. اینکه یکی مثل من بشینه این ور میز، یکی هم مثل تو بشینه اون ورش. دوتایی مون هات چاکلت سفارش بدیم و همین طور که منتظر موندیم یخ کنن یکی از اون ور خیابون، که صداش رو با دستاش جمع کرده سمت ما، داد بزنه که: "هی...!! شما دوتا که اونجانشستین!! می دونین اسفند که میشه باد از کدوم طرف میاد؟"


اونوقت تو دستت رو بذاری زیر چونه ات و با اون لبخند فوق العاده ات منو نگاه کنی. منم یه مشت باروت از جیبم در بیارم و بسپارم دست باد که ببره سمت جنوب.


 اون یارو لعنتی میره سمت شمال.


دلم سگ می زنه برات.


 


+ ظاهر سارایی


+ بازی توکا نیستانی


+ خاطره ای که از یک خیال به جا می ماند هم عمیق تر است و هم ماندگارتر.

55 comments:

بانوی بی دین said...

رفتم تو حس...

شوكا said...

چقدر اين ساعتو دوست دارم .

نون اوّل نامه.. said...

فکرش خوب هست، امّا مسخره نه.. به نظرم بیشتر وسوسه کننده اس

بدون سانسور said...

دفه اوله میام اینجا !! من شاید دروغ بگم ولی اصلا خوش حافظه نیستم و صاف خودمو لو میدم!

قبلا هم یه اعتقادی داشتم که آدمایی که تو شریف درس میخونن فقط بلدن خر بزنن ولی الان عکس قضیه ثابت شد !! یه دانشجوی شریف اصیل که وبلاگ هم مینویسه اونم این مدلی.

میشه یه هات چاکلت هم واسه من بگیرین؟؟ قول میدم برم اون ور بشینم که مزاحم شما دو تا نباشم

ژنرال said...

باد در همیه که عقربه های ساعتم این طوری کرده تو باروتو ول بده یکی این وسط ب گ ا میره دیگه

سیزیف said...

داستان من چه ربطی به فرشته ها داشت؟!!!

dark said...

اومدم نظر بدم کامنت "بدون سانسور" نظرمو جلب کرد! شریف؟؟؟ بابا دم شما گرم. خوب هستین؟ ما بسی خوشحالیم به حرفه ای اشتغال داریم که دانشجویان شریف هم اشتغال دارند (وبلاگ نویسی)
من از آشناهای وبلاگی هستم ، البته اسمو آدرسمو عوض کردم ، فکر نکنم بدونی کی ام. به آدرس قبلیم هر از گاهی سر می زدی

جودی آبوت said...

چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود ... برای توی خوش حافظه ی ... برای دروغهایت ... برای مچ گیری هایت ....
برای تمام رفاقت نابی که داشتیم ...

آمدم و یه سره خواندم ... شش هفت پست پشت یر هم و یک جا خواندم و سیراب شدم ...

حسرتم نده ... بگذار دعا کنم درباره الی بیاید ... من هم شاید بتوانم با بادبادک بازی ترانه و هن هن های گلی عشق کنم ...

از بین این همه حرف که زدم دلم موند پیش هات چاکلت هایتان که انگار سرد شد ... شد : کلد چاکلت

اعتبار دوستیمان تا ابد تمدید شد ! قبول ؟!

پسر شاهزاده said...

هنگ فرمودیم...!!!

لاله said...

خوب است عقربه ها هم گاهی مثل بادبی جهت بدوند.

امير said...

چه قشنگ و رمانتيك ! !

امير said...

روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی كه كمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی كه آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی كه هر حرف ترانه ایست
تا كمترین سرود بوسه باشد

روزی كه تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یكسان شود
روزی كه ما دوباره برای كبوترهایمان دانه بریزیم ...

و من آنروز را انتظار می كشم
حتی روزی
كه دیگر
نباشم ...

احمد شاملو

لیلا said...

هیچی ندارم واسه گفتن
با خیالت خوش باش

رها باش said...

باد منو هم با خودش برد

خاتون said...

سر در نیاوردیم

مردی با مسئوليت محدود said...

باد رو بی خيال
هات چاکلت رو عشق است

sunrise-avenue said...

دلم برات سگ میزنه!
چه عبارت جالبی,دقیقا میتونه اشتیاقات شدید این روزامو وصف کنه.
دلم واسه خیلی چیزا سگ میزنه.....!
به جز اومدن خاتمی که میشه حیف و میل شدنش.آخه چرا؟
راستی باروتای شما جنسش چیه که باد میتونه جا بجش کنه!

هامون said...

که خوردم از دهان بندی کفی افیون

هامون said...

ما که هستیم ، تو معلوم نیست کجایی؟

sCaRLeT said...

چقده خوشگله عکسه


فک کنم هر حرفی بزنم به احساسی که داشتی توهین کردم ...

هات چاکلت said...

هات چاکلت که سفارش دادید به یاد من میوفتید قطعا

nergal said...

سلام دوست من. سانسور یعنی اون قسمت از واقعیت که مال تو باشه رو قیچی کنم و لاش لبو بخورم. من با واقعیت متن خودم شاید این کار رو بکنم. اما کجاشو؟ اینکه در گاله کامنتو بستم؟

همکنون... said...

اسفند یعنی فروردین
نزدیک است
فروردین یعنی
جدایی...
ربطی هم به باد نداره!


منم آپم
همکنون...

صورتهای کاغذی said...

وقتی دل آدم سگ می زنه یعنی دقیقا چه اتفاقی توش میفته ؟!

فاطمه کیا said...

صادق باشم ... چیزی نفهمیدم!

نیلی said...

چه جمله ی ملموسی: دلم سگ می زنه برات...

نیلی said...

lمی خواستم برای نوشته های آبان و آذرت کامنت بزارم ولی ظاهرن بستیشون مهندس

لیدا خانوم تصویرگر said...

افتتاحیه نمایشگاه تصویرسازی دنیای عجیب
مجددا از شما دعوت می کنم که روز شنبه 10 اسفند
ساعت 4 تا 7 رو با ما در گالری 1 فرهنگسرای ارسباران بگذرونین ......
نشانی: خیابان شریعتی، خیابان جلفا، خیابان ارسباران
تلفن: ۲۲۸۷۲۸۱۸ - ۲۲۸۷۲۸۱۹ - ۲۲۸۷۲۸۲۰

حسین جعفریان said...

این توصیفاتت منو دیوونه میکنه

آمنه said...

آیکون <چی بگم والله>!

آمنه said...

هات چاکلت در ساعت 10:7 در حالی که یک آقای شریفی باروت می فرستد سمت جنوب...
اون یاروئه کی بود داشت میومد شمال؟
هممم؟

هجران said...

اوضاع خرابه رفیق!
بوی اعتماد تو هوا نیست
اون باروته می تونه یهو از شمال شرقی هم سر در بیاره!

سالاد خرچنگ said...

باحال بود... دل منم سگ زیاد می زنه.

پسر شاهزاده said...

آمدیم نبودید...

راه من... said...

می گوییم دل ما هم هی ....


سگ می زند...

پ.ن: بعضی وقتها خاطره ها آدمو واغون می کنن........ولی نه همیشه!

hiddenhalf said...

dost dashtam inja ro

صالح said...

کارتونی با موضوع هویج...
http://abukoorosh.blogfa.com/

همکنون... said...

همکنون
آپم

همکنون...

سيمين said...

راستي ديگر در نامه هايت ترانه اي را زمزمه نكن.
اين جا
دوباره به جان نت هاي بي گناه افتاده اند
وميان خطوط ممتد ترسناك حبسشان ميكنند
تا به سمفوني
آزادي اقرار كنند

آپم

غزاله said...

surpriseشدم کاملا!از اون بلاگاییه که هر پست و که خوندی می خوای حتما بعدی رو هم بخونی و بعد هم بری دنبال آرشیو!سر وقت می شینم با دقت می خونم همشو!
موفق باشیییی!

miss migrain said...

خاطره ای که از یک خیال به جا می ماند هم عمیق تر است هم ماندگارتر و هم عذاب آورتر!!!

امین said...

عزیزم واقعا با وبت حال کردم..........
خیلی دوس دارم باهات اشنا شم.............تو رو خدا نه نگو که دلم میشکنه.........
منتظرتم..........

- said...

افتتاحیه نمایشگاه تصویرسازی دنیای عجیب
مجددا از شما دعوت می کنم که روز شنبه 10 اسفند
ساعت 4 تا 7 رو با ما در گالری 1 فرهنگسرای ارسباران بگذرونین ......
نشانی: خیابان شریعتی، خیابان جلفا، خیابان ارسباران
تلفن: ۲۲۸۷۲۸۱۸ - ۲۲۸۷۲۸۱۹ - ۲۲۸۷۲۸۲۰

حسین said...

خیلی از خاطره هایم به نظرم عمیق می آیند
آنقدر که در زمان حال غرقم می کنند

لوسیفر said...

دلم سگ میزنه... چه ترکیب کوبیسمی و غافلگیر کننده ای!... اما در کل... کار خوندنی بود...

صبوری said...

تعبیر قشنگی بود
"صداش رو با دستاش جمع کرده سمت ما، داد بزنه که: "هی...!! "

دخترو said...

هووووووووووم.... حتی فکرشم خوبه... لذت بخشه.... اون یارو رو بی خیال.... این خنده های شکلاتی رو بچسب

افشان said...

با پاراگراف اولش و عکسش خیلی حال کردم.
با اجازه لینکت میکنم.

SinGle-PlaYeR said...

خیال من باش
فقط
خب ؟

سلام نمی کنه said...

عمیق تر و ماندگار تر.
به روزم...

sunrise-avenue said...

قبول نیس توکا رو تازه اضافه کردی به دوس داشتنیات !
ما تو صف بودیم .
به عبارتی ارادتمندیم از قبل از شما....
من هر چی فک میکنم میبینم چراغا رو بزرگمهر خاموش میکنه نه اون(می دونی که قضیش چیه؟) !!!

همکنون... said...

آپم دوباره

همکنون...

مترسک said...

خاطره‌ی خیال یا خیال خاطره...چندان مهم نیست! هر چیزی که تو خیال باشه قشنگ‌تره

hana said...

میتونم یه انتقاد کوچیک به وبلاگتون بکنم .با ابینکه نظرا خیلی زیادن اما به هیچ کدوم جواب نمی دین
((دلم سگ میزنه برات)) خیلی خوشمان آمد

صاحب خانه (سم) said...

بی شمال و بی جنوب
فعلا که همین جام

من موندم
و
لبخند فوق العاده ات!