"اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه ميدارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نميكند."
و پیامبر نکرد و چون رسالتش انجام نشد سعی کرد معجزه ای بیاورد تا شاید کرده باشد اما دستش می لرزید!
این "هم" قصه اش درازه انگار. اصلا هر چیزی که قرار دیگری صد در صد باورش کنه بی چون و چرا ، قبل از هر چیز فاعل رو خالی از اعتماد به نفس می کنه چه برسه به مفعول. می دونی بالاتر از این جمله هم اینه که یک روزی شیطان "هم " باعث شد دل خدا تو سینه اش بلرزه.
تولدم سرد بود.بارون و ابر هم عصبانیت بود، سورپرایز لعنتی خوشایند هم بود باز! همه چی داشتم!خوشبختـــــــــــی!حس و بی حسی عجیب بود که فقط تختمو احساس کردم...
98 comments:
تو وبه تو هم
اول شدن خيلي حال مي ده
از كجا مي دوني دستش مي لرزيد
هااا؟؟؟ چی شد...آهان فهمیدم...
فکر کنم دچار حواس پرتی شدم...
کاش میشد واقعیت پیغمبریت رو نوشت...از نظر خودم، البته
جالب بود خوشم اومد
از ترس چی میلرزید؟
از مردمی که قرار بود انکارشان کنند یا اینکه به کارشان ایمان نداشتند؟
"اي پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم نگاه ميدارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نميكند."
و پیامبر نکرد و چون رسالتش انجام نشد سعی کرد معجزه ای بیاورد تا شاید کرده باشد اما دستش می لرزید!
دلشان چی؟! هیچ وقت لرزید؟
کتاب آسمانی ات رو ندادی ما بخونیم ها!!!
احتمالا یک رابطه ای با انزال و ارگاسم و اینها دارد!
پس تو هم اونجا بودی
مممم ... مممم یه جورایی فوق العادت بود نوشتت....به همه جایمان چسبید اوهوم
مگه شما شک داری برادر؟
موافقم فتیر فتیر...
حتی
حتای اول جمله رو یادت رفته
مچتو گرفتم
آره واقعاً... کاش می شد
یعنی تردید ؟
من اما میگم اگه ذرهای تردید داش معجزهش نـمیگرفت .
خب آدما يا بايد خودشونو باور داشته باشن ، يا ايمان داشته باشن به اوني كه بخاطرش دارن معجزه ميكنن. وگرنه قدم از قدم نميشه برداشت.
فك كن اگه همه ي پيـغـمبرا اشتباهي انتخاب شده باشن چي ميشه !
جداَ؟ ولی فکر نمی کنم. اگر خودت به کاری که می کنی ایمان نداشته باشی امکان ندارد کسی بهت ایمان بیاره.
گلاب بگیر به اینها مرد ...
فکر کنم به خاطر پیری بوده.
;-)
خیلی خیلی جالب بود پست امان از دل شیطان رو خوندم. ایضا حال داد
عشق بازی هم به همچنین، بلکه اولی!
می گماا
چه حالی داد خوندن پیوست
تکونی هم خوردیم.. نه در حد بلند شدن.. در حد همون اه افسوس گونه!
اخمالویی که نازش نمی آید رو چه دوست داشتم !
پیغمبر ها...
خیلی خاص بودن !نه ؟
دلت نلرزه... !
ترس از چی؟؟؟
شایدددد
چطور ؟
محسن نامجو؟
فقط گاهی!
از ترس اینکه شاید کسی بر انکار آنها وارد شود...
دستشووووون ممکنه اما دلشون هرگز
هه !!
لرزش داریم تا لرزش :-"
bali
va gahi ham suti midadanc
آره!
تازه یکیشون دستشو کرد تو یقه اش!
این از نظر اخلاقی هم جای بحث داره!
تف به اخلاقیات اعتباری!
فقط دستشون؟
ای کاش یک زیر سیگاری براش می گذاشتی تا داغ مهرش روی پیشونیش نمونه
هر چند بداهه نویسی دیروزم بد بود اما امروز بازم
آپم
همکنون...
پس اونی که دستش هیچوقت نلرزه از پیغمبر ها هم بالاتره؟!
به همه چیز از اول تا آخر شک میکنییییم
اما دست شیطان ما اصلا نمیلرزد . مدتی هم هست که لباس خدا را پوشیده .
پ.ن : دعوت برای دوئل شیطانهایمان !
می لرزند! آره!
به روزم
پیغمبرهای بی نوا ...
کرن آرمسترانگ هم در کتاب خداشناسی از ابراهیم تا کنون به همین موضوع اشاره کرده است. مطلب را در وبلاگم گذاشته بودم. موضوع ظریف و شگفتیست.
سلام.
آقا معجزه به جای خود ، داری پیر میشی دیگه!:دی
خوشمان امد
معلومه . اون بیچاره ها هم انسان بودن و نه چیز دیگری.
پیغمبر ها هم انسان بودن خوب.
من که از پیغمبر خدا محکم تر نبستم که.....
خب موقع دیدنت لرزم میگیره خب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من بازم آپم
همکنون...
ما خود از نوادگان پیغمبریم.....بلی دستمان میلرزد
این "هم" قصه اش درازه انگار. اصلا هر چیزی که قرار دیگری صد در صد باورش کنه بی چون و چرا ، قبل از هر چیز فاعل رو خالی از اعتماد به نفس می کنه چه برسه به مفعول.
می دونی بالاتر از این جمله هم اینه که یک روزی شیطان "هم " باعث شد دل خدا تو سینه اش بلرزه.
قلبشان چی ؟
وبلاگ نویس ها هم همینطور موقع خواندن کامنت ها
از کجا می دانی؟
همه ی وجودشون حتا
آخرش جالب بود.
جديدا هر جا مي رم نوشتن خدا خوابه. ولي خب كلا خوابه ديگه(اون جور كه من منظورمه بخون)
خوندم پست پارسال رو ، ایمان رو میشناختم فقط
لرزیدن دست نشانه ی خوبیه
آدرس بدین قربان ببینیم مقدور هست؟
آپم
همکنون...
جالب بود
حتما معجزه هایشان را باور نکرده بودند...شاید حق داشتند
نه نمی لزریده!
نمیشه اینجوری!
اسمت چقدر مربوط به پست منه
جناب خوش حافظه، دست ها در دو حالت شروع به لرزیدن می کنن
1 وقتی کاری که خارج از تصوره قراره انجام بدی
2وقتی کاری خارج از تصور انجام دادی!(برای عینی تر کردنش می تونی یک نفر رو بکشی)
یعنی به نظرت زنی پیدا میشه که همیشه آرامش بخش باشه؟
1400 سلا بعد
پیامبر ها
دستهایتان(مان)می لرزد!!!
جیب هایمان!!!
گوشیهایمان!!!
سلام
موفق وشاد وسربلند باشید
خودتت میدونی من از این پستت سر درنمیارم.اما در مورد پست قبل من از تو توده ترم.لااقل از لحاظ رگ و ریشه فامیلی!
.... اما به هرحال معجزه انجام شد!
خدا رو شکر پیغمبر نشدیم !
شاید هم لرز نیست غم است که باید معجزه بعدی چه باشد تا...
حتما زود بیا آپ کردم برای...
شاید دیر بشه
زود بیا
همکنون...
هوووم ... ما نیز هنگام امتحان دادم دستمان میلرزد :دی
خداییش وقتی آدم دروغ میگه بعدا یادش نمیاد همون دروغو عینا بگه :|
شلوغش کرده اند... می دانم!
پس پیامبر نباش تا دستت نلرزه!
من مهجزه نمي كنم اما گاهي دستام ميلرزه! تكليف چيست؟!
Great.
مگه پیغمبر هم دست داره؟
استغفر الله
کشک یا دوغ
مساله این است
بستگی داره چه جوری به مسئله مرگ و زندگی نگاه کنیم,
اون وقت معلوم میشه که باید بخندیم یا گریه کنیم.
شاید اصل داستان همان بوده که در پیوست نوشتی ...
و به راستی اگر نمی لرزید چه قدر از ایمان آوردن بیزار بودم .
آره دلشون میلرزید
آره دلشون میلرزید
منم دستم لرزید
مثل اینکه پارکینسون گرفتم
نه الهی شکر ویبره موبایلم بود
اگه وحی بود چیمیشدمنم میشدم.............
سلام دوست خوبم///////////////به وبلاگم دعوتت می کنم///////////////////////////////////////////////////////
وقت نقاشی هم همین جوریه ها!
تولدم سرد بود.بارون و ابر هم
عصبانیت بود، سورپرایز لعنتی خوشایند هم بود باز!
همه چی داشتم!خوشبختـــــــــــی!حس و بی حسی
عجیب بود که فقط تختمو احساس کردم...
نمی لرزید تعجب داشت
سلام دوست غزیز وب زیبا و پر محتوایی داریید من خوشم اومد.به منم سر بزنید منتظر حضور گرمتون هستم.نظرتون با تبادل لینک چی؟
سلام دوست غزیز وب زیبا و پر محتوایی داریید من خوشم اومد.به منم سر بزنید منتظر حضور گرمتون هستم.نظرتون با تبادل لینک چی؟
از ناباوری شاید...
سلام
خیلی پست هات رو دوست دارم
خیلی زیاد
اسم وبلاگ هم خیلی با حاله
بقیه پست ها رو میام و می خونم
لینکت می کنم با اجازه
یه موقع ها یه چیزایی معجزه ست ولی اصلا کسی متوجه نمیشه چه برسه به اینکه ببینه اونی که معجزه کرده جاییش میلرزه یا نه!!
یک جمله فیلسوفانه....فرق پیغمبرا با ما اینه که اونا خیلی وقته قلبشون لرزیده!اما ما سفت و سخت نگهش داشتیم
به روزم
سريال به تعريف من يعني مجموعه داستان هاي به هم پيوسته متحرك
اگرچه بزم شبانه ي باغ به کرشمه گيسوان من است برپا
اما به ديدارت فروخته ام جهان را ...به ديدارت فروخته ام جهان را....
ممنون از حضورت من دگر بار اپم
من هم همین فکرو میکنم!
مرسی که سر زدی
بازم بیا چون آپم
و من پیغمبری هستم که ایمان دارم
.
.
.
Post a Comment